زندگی رویاییپارت
زندگی رویایی:پارت ۴۲
که ایدا و تهیونگ باهم آمدن بیرون چشم غره ای به تهیونگ رفتم و تو گوش ایداگفتم
+هویی الاغ تو که با عین حموم نبودی
÷معلومه که بودم
چشم غره ای به ایدا رفتم که خندید و رفتیم پیش کوک ایستاده بود و اون طرفم ایدا اون طرف ایدا تهیونگ رفتیم سمت پاساژ ولی کوک خیلی تو خودش بود
+استاد
-بله(سرددد)
ناراحت شدم از این میزان سرد بودنش ولی نمیدونستم چه کار کنم اولین مغازه رو رفتم داخل میگشتم ولی چیزی که میخواستم نبود
یه لباسی مد نظرم بود رفتم که پروش کنم باز بود ولی اوکیه
رفتم اتاق پرو ولی دستم به زیپ نمیرسد ایدا رو صدا زدم بعد چند مین یه نفر آمد داخل گفتم
+ایدا زود زیپش رو ببند ببینم تو تنم چه جوریه
آمد نزدیک این بوی تن آشنا بود برام سرم رو بالا گرفتم کوک بود لبخند زدم و گفتم
+عشقمم
بغلش کردم بعد چند مین جدا شدم ازش اتاق پرو یکم کوچیک بود ولی این کوچیک بودنش خوب بود
+کوکی جونم چرا از دستم عصبانیه؟؟
-عصبانی نیستم
+پس چرا اینقدر سردی
-چیزی نیست فقط خسته بودم الان که بغلم کردی بهتر شدم
لبخند پر ذوقی زدم و به پرسینگش نگاه کردم رفتم نزدیک تر و لب پایینیش رو که پرسینگ داشت رو گاز گرفتم
-اخخ
+کوکی جونم بیا زیپش رو ببند
-یعنی این تغییر مودت رو بنازم
خندیدم آمد نزدیک و زیپش رو بست برگشتم که سوت زد
+چطوره
-لابد میخوای اینو تو پارتی بپوشی
+معلومه خوشم آمده کوکی جونم
-نمیتونی خرم کنی بهتره عقب بکشی
از حرفش خندم گرفت رفتم نزدیک تر و لباش رو بوسیدم و رفتم سمت گردنش و بوسیدمش یه بار دیگه لباش رو بوسیدم
+ددی جونم
-جانم بیبی
+لطفاا
-اوک فقط از کنارم تکون نخور
(لباسش رو به وقتش میزارم عکسش رو )
+اوک ددی جونم
-ا.ت نزار اینجا به فaکت بدم
+ببخشید کوکی جونم
+یلا برو بیرون میخوام عوض کنم
+راستی کوکی جونم اینو برو حساب کن که بریم بقیه چیزا رو بخریم
-هی چه کنم یه دونه دوس دختر بیشتر ندارم
کوک رفت بیرون منم لباسام رو در آوردم و لباسای قبلیم رو پوشیدم
که ایدا و تهیونگ باهم آمدن بیرون چشم غره ای به تهیونگ رفتم و تو گوش ایداگفتم
+هویی الاغ تو که با عین حموم نبودی
÷معلومه که بودم
چشم غره ای به ایدا رفتم که خندید و رفتیم پیش کوک ایستاده بود و اون طرفم ایدا اون طرف ایدا تهیونگ رفتیم سمت پاساژ ولی کوک خیلی تو خودش بود
+استاد
-بله(سرددد)
ناراحت شدم از این میزان سرد بودنش ولی نمیدونستم چه کار کنم اولین مغازه رو رفتم داخل میگشتم ولی چیزی که میخواستم نبود
یه لباسی مد نظرم بود رفتم که پروش کنم باز بود ولی اوکیه
رفتم اتاق پرو ولی دستم به زیپ نمیرسد ایدا رو صدا زدم بعد چند مین یه نفر آمد داخل گفتم
+ایدا زود زیپش رو ببند ببینم تو تنم چه جوریه
آمد نزدیک این بوی تن آشنا بود برام سرم رو بالا گرفتم کوک بود لبخند زدم و گفتم
+عشقمم
بغلش کردم بعد چند مین جدا شدم ازش اتاق پرو یکم کوچیک بود ولی این کوچیک بودنش خوب بود
+کوکی جونم چرا از دستم عصبانیه؟؟
-عصبانی نیستم
+پس چرا اینقدر سردی
-چیزی نیست فقط خسته بودم الان که بغلم کردی بهتر شدم
لبخند پر ذوقی زدم و به پرسینگش نگاه کردم رفتم نزدیک تر و لب پایینیش رو که پرسینگ داشت رو گاز گرفتم
-اخخ
+کوکی جونم بیا زیپش رو ببند
-یعنی این تغییر مودت رو بنازم
خندیدم آمد نزدیک و زیپش رو بست برگشتم که سوت زد
+چطوره
-لابد میخوای اینو تو پارتی بپوشی
+معلومه خوشم آمده کوکی جونم
-نمیتونی خرم کنی بهتره عقب بکشی
از حرفش خندم گرفت رفتم نزدیک تر و لباش رو بوسیدم و رفتم سمت گردنش و بوسیدمش یه بار دیگه لباش رو بوسیدم
+ددی جونم
-جانم بیبی
+لطفاا
-اوک فقط از کنارم تکون نخور
(لباسش رو به وقتش میزارم عکسش رو )
+اوک ددی جونم
-ا.ت نزار اینجا به فaکت بدم
+ببخشید کوکی جونم
+یلا برو بیرون میخوام عوض کنم
+راستی کوکی جونم اینو برو حساب کن که بریم بقیه چیزا رو بخریم
-هی چه کنم یه دونه دوس دختر بیشتر ندارم
کوک رفت بیرون منم لباسام رو در آوردم و لباسای قبلیم رو پوشیدم
- ۷.۲k
- ۱۸ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط