سالهاپیشازاین

#سالها_پیش_از_این.

سال ها پیش ازین به من گفتی
که «مرا هیچ دوست می داری؟»

گونه ام گرم شد ز سرخی ی ِ شرم
شاد و سرمست گفتمت «آری!»

باز دیروز جهد می کردی
که ز عهد قدیم یاد آرم

سرد و بی اعتنا تو را گفتم
که «دگر دوستت نمی دارم!»

ذره های تنم فغان کردند
که، خدا را! دروغ می گوید

جز تو نامی ز کس نمی آرد
جز تو کامی ز کس نمی جوید

تا گلویم رسید فریادی
کاین سخن در شمار باور نیست

جز تو، دانند عالمی که مرا
در دل و جان هوای دیگر نیست

لیک خاموش ماندم و آرام
ناله ها را شکسته در دل تنگ

تا تپش های دل نهان ماند
سینهٔ خسته را فشرده به چنگ

در نگاهم شکفته بود این راز
که «دلم کی ز مهر خالی بود؟»

لیک تا پوشم از تو، دیدهٔ من
برگلِ رنگ رنگِ قالی بود

«دوستت دارم و نمی گویم
تا غرورم کشد به بیماری!

زانکه می دانم این حقیقت را
که دگر دوستم... نمی داری...»

#سیمین_بهبهانی

پ.نوست:دورےودوستےدرست،اما،بعداز،سہ،سال،دیگع،ماها،غریبہ،اےآشنائیم.اصن،ے،وضے،خداااهم،توڪاربندهاااش،مونده،هااا...
دیدگاه ها (۲۴)

oo:oo#بشنو_باور_مڪنگفته بودم شادمانم؟ بشنو و باور مکن گاه می...

صبح شد باید بپاخیزی عزیزم ٬ صبح بخیربا وفای ساده ی خلوت گزین...

oo:oo#چرا_ز_هم_بگریزیم_💔 چرا ز هم بگریزیم راهمان که یکی استس...

😕 روز میلاد من است آمده‌ام دست کشمبه سر و گوشِ عرق کرده‌ی د...

مرا تو ای صنما در کنار باید و نیستچرا تو را نگه مهربار باید ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط