سناریو هری پاتر
سناریو درخواستی هری پاتر
همه ازت وحشت دارن و خیلی خیلی ترسناک و اهل هنر های رزمی بودیم و هیچ پسری جرأت نزدبیک شدن بهمون نداشت (ازشون بزرگتریم) و اونا رومون کرآش میزنن )
هریپاتر
(الان داخل حیاطین)
هری:ات پروفسور مک گوناگال ئهم گفتش با هم درس کار کنیم خواستم بهت بگم عصری میتونی بیای کتابخونه که باهم درس کار کنیم؟!
ات:اوهوم باشه عصر میبینمت هری
هری:ممنونم و ازت دور میشه (کلی ذوق کرده)
دراکومالفوی
دراکو:ات
ات:بله؟!
دراکو:فقط خواستم بگم که خیلی عالی هستی تو هر کاری مخصوصا تو هنر های رزمی همینجوری ادامه بده
ات:(ریز میخندی)ممنونم ازت مالفوی
دراکو:حقیقته
متیوریدل
(تازه دعوات تموم شده بود و میخواستی بری سمت خوابگاه)
متیو:براوو عالی بود
ات:پسر کوچولو برو وگرنه تو رو هم میزنما
متیو:خب عالیه که میتونم از دیت تو کتک بخورم چندتا چیز جدید هم یاد میگیرم
ات:برو بابا دیوونه
(و میری)
تامریدل
تام:خب از اونجایی که تو رزمی بلدی منم تو جادو استادم نظرت چیه تو به من رزمی یاد بدی منم بهت جادو یاد بدم؟!
ات:منم تا اونجایی که میدونم کسی بهت نگفته بود که بیای باهام جادو کار کنی خودم بلدم
تام:باشه بیا مسابقه بدیم اگه من برنده شدم باید بهم رزمی یاد بدی
ات:قبوله
(مسابقه میدین و اون برنده میشه)
تام:خب قولمون که یادت نرفته؟؟
ات:باشه بهت یاد میدم
تئودورنات
تئو:براوو حرکات رزمیت عالیه ات....چندساله داری کار میکنی؟؟
ات:از وفتی که ۳ سالم بود
تئو:واو پس الان به درجه ای رسیدی که بتونی درس بدی؟!
ات:یه جورایی آره
تئو:پس میشه استادم تو باشی؟؟
ریگولوسبلک
ریگولوس:سخته
ات:(نیشخند)هه سخت؟؟این سواله میپرسی هر کاری سختی خودش رو داره
ریگولوس:خب آره..ولی تو توش استعداد داری و امیدوارم موفق بشی
ات:ممنونم آقای؟؟
ریگولوس:بلک
ات:ممنونم آقای بلک و همچنین شما
لورنزوبرکشایر
لورنزو(بخاطر اینکه تو رو ببینه اومده تو باشگاهی که توش بودی ثبت نام کرده)
استاد:ات یکم با لورنزو کار کن بهتر بشه
ات:اوهوم باشه
و میره سمت لورنزو خب ببین الان باید دستت رو اینجوری کنی و حالت پاهات اینجوری باشه رو به جلو...حالا حرکت رو بزن...وایستا ببینم خوبی؟!هم داری عرق میریزی هم سرخ شدی
لورنزو:خوبم یکم استرس دارم فقط
ات:اشکالی نداره یکم استراحت کن بعدش با هم کار میکنیم
امیدوارم خوشتون اومده باشه❤
همه ازت وحشت دارن و خیلی خیلی ترسناک و اهل هنر های رزمی بودیم و هیچ پسری جرأت نزدبیک شدن بهمون نداشت (ازشون بزرگتریم) و اونا رومون کرآش میزنن )
هریپاتر
(الان داخل حیاطین)
هری:ات پروفسور مک گوناگال ئهم گفتش با هم درس کار کنیم خواستم بهت بگم عصری میتونی بیای کتابخونه که باهم درس کار کنیم؟!
ات:اوهوم باشه عصر میبینمت هری
هری:ممنونم و ازت دور میشه (کلی ذوق کرده)
دراکومالفوی
دراکو:ات
ات:بله؟!
دراکو:فقط خواستم بگم که خیلی عالی هستی تو هر کاری مخصوصا تو هنر های رزمی همینجوری ادامه بده
ات:(ریز میخندی)ممنونم ازت مالفوی
دراکو:حقیقته
متیوریدل
(تازه دعوات تموم شده بود و میخواستی بری سمت خوابگاه)
متیو:براوو عالی بود
ات:پسر کوچولو برو وگرنه تو رو هم میزنما
متیو:خب عالیه که میتونم از دیت تو کتک بخورم چندتا چیز جدید هم یاد میگیرم
ات:برو بابا دیوونه
(و میری)
تامریدل
تام:خب از اونجایی که تو رزمی بلدی منم تو جادو استادم نظرت چیه تو به من رزمی یاد بدی منم بهت جادو یاد بدم؟!
ات:منم تا اونجایی که میدونم کسی بهت نگفته بود که بیای باهام جادو کار کنی خودم بلدم
تام:باشه بیا مسابقه بدیم اگه من برنده شدم باید بهم رزمی یاد بدی
ات:قبوله
(مسابقه میدین و اون برنده میشه)
تام:خب قولمون که یادت نرفته؟؟
ات:باشه بهت یاد میدم
تئودورنات
تئو:براوو حرکات رزمیت عالیه ات....چندساله داری کار میکنی؟؟
ات:از وفتی که ۳ سالم بود
تئو:واو پس الان به درجه ای رسیدی که بتونی درس بدی؟!
ات:یه جورایی آره
تئو:پس میشه استادم تو باشی؟؟
ریگولوسبلک
ریگولوس:سخته
ات:(نیشخند)هه سخت؟؟این سواله میپرسی هر کاری سختی خودش رو داره
ریگولوس:خب آره..ولی تو توش استعداد داری و امیدوارم موفق بشی
ات:ممنونم آقای؟؟
ریگولوس:بلک
ات:ممنونم آقای بلک و همچنین شما
لورنزوبرکشایر
لورنزو(بخاطر اینکه تو رو ببینه اومده تو باشگاهی که توش بودی ثبت نام کرده)
استاد:ات یکم با لورنزو کار کن بهتر بشه
ات:اوهوم باشه
و میره سمت لورنزو خب ببین الان باید دستت رو اینجوری کنی و حالت پاهات اینجوری باشه رو به جلو...حالا حرکت رو بزن...وایستا ببینم خوبی؟!هم داری عرق میریزی هم سرخ شدی
لورنزو:خوبم یکم استرس دارم فقط
ات:اشکالی نداره یکم استراحت کن بعدش با هم کار میکنیم
امیدوارم خوشتون اومده باشه❤
۱۴.۳k
۱۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.