دستانت را میگیرم
دستانت را میگیرم
و آرام در گوشت میگویم:
دوستت دارم...
سیبهای سبز دماوندی سرخ میشوند
انارهای ترش نوشهری شیرین
و خرمالوهای کال کرجی، یکجا میرسند..
با لبخند، پشت چشمی نازک میکنی
دستت را میکشی و میگویی:
خوب، بس است دیگر
میگویم: تصدق نگاهت
مگر قرار است دستهایت تمام بشود؟!
پس نگهش میدارم
بیشتر؛ خیلی بیشتر
مثلاً تا آخر دنیا...
و آرام در گوشت میگویم:
دوستت دارم...
سیبهای سبز دماوندی سرخ میشوند
انارهای ترش نوشهری شیرین
و خرمالوهای کال کرجی، یکجا میرسند..
با لبخند، پشت چشمی نازک میکنی
دستت را میکشی و میگویی:
خوب، بس است دیگر
میگویم: تصدق نگاهت
مگر قرار است دستهایت تمام بشود؟!
پس نگهش میدارم
بیشتر؛ خیلی بیشتر
مثلاً تا آخر دنیا...
- ۴۴۸
- ۰۵ خرداد ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط