شده یه وقتایی دلت بخواد(نه دل خواستن معمولی،،، یه چیزی مث
شده یه وقتایی دلت بخواد(نه دل خواستن معمولی،،، یه چیزی مثل له له زدن) گوشی رو برداری و زنگ بزنی به یکی و باهاش حرف بزنی...
مهم نیست چی بگیا...
خیالت تخته احوالپرسی هم بکنی یا شنیدن صداش آروم میشی؟
دلم تنگ شده برا استادای حوزه ام...
برای حاج خانوم عسگری که برم دفترش و بگم حاج خانوم میشه حرف بزنیم؟
یا خانوم انصاری که حتی الانم میگه الهام! گاهی بیا حرف بزن باهام... نذار حرفات تلنبار بشه رو دلت...
یا خانم حاتم پور با لهجه شیرین یزدیش...
از حوزه که فارغ التحصیل شدم دیگه هیچ چیز مثل قبل نشد...
آدم از تو بهشت هبوط کرد چه حالی داشت؟!
آدم از پیش اونایی که کنارشون آرامش داره تبعید بشه به تنهایی خیلی سخته...
وقتی یارجان اومد با خودم گفتم تموم شد...
بالاخره تنهایی های تو هم تموم شد الهام خانوم...
یکی اومد که همراهت باشه تو بقیه زندگی...
یکی از جنس خودت...
اون هیچوقت نفهمید بودنش چقدر با ارزشه...
شاید اگه منم همون قدر ارزشمند بودم میفهمید... اما خب نبودم...
من براش با بقیه آدمای زندگیش فرقی نداشتم...
به قول خودش یکم فرق داشتم...
اینو وقتی بهم گفت خیلی احساس بدبختی کردم...
کسی که برای تو همه دلیل زندگی شده این حرفو بزنه چه حسی پیدا میکنی؟
این یکی از جاهایی بود که لبخند زدم اما شکستم...
القصه...
یارجانم منو رها کرد و رفت...
و من مات این قصه تنهایی موندم...
حالا نه اینکه کسی نباشه...
کافیه فقط رو بدم به آدمای اطرافم...
کافیه پیام بدم به یکیشون واحوالپرسی کنم و بگم بیا حرف بزنیم...
اما واقعا چه اهمیتی داره؟
هیچی...
بعضی آدما هیچ چی هستند...
هیچ چی هم میمونند...
سهم منم از دوست داشتن همون هیچ چیه...
#الهام_جعفری
#ممنوعه
مهم نیست چی بگیا...
خیالت تخته احوالپرسی هم بکنی یا شنیدن صداش آروم میشی؟
دلم تنگ شده برا استادای حوزه ام...
برای حاج خانوم عسگری که برم دفترش و بگم حاج خانوم میشه حرف بزنیم؟
یا خانوم انصاری که حتی الانم میگه الهام! گاهی بیا حرف بزن باهام... نذار حرفات تلنبار بشه رو دلت...
یا خانم حاتم پور با لهجه شیرین یزدیش...
از حوزه که فارغ التحصیل شدم دیگه هیچ چیز مثل قبل نشد...
آدم از تو بهشت هبوط کرد چه حالی داشت؟!
آدم از پیش اونایی که کنارشون آرامش داره تبعید بشه به تنهایی خیلی سخته...
وقتی یارجان اومد با خودم گفتم تموم شد...
بالاخره تنهایی های تو هم تموم شد الهام خانوم...
یکی اومد که همراهت باشه تو بقیه زندگی...
یکی از جنس خودت...
اون هیچوقت نفهمید بودنش چقدر با ارزشه...
شاید اگه منم همون قدر ارزشمند بودم میفهمید... اما خب نبودم...
من براش با بقیه آدمای زندگیش فرقی نداشتم...
به قول خودش یکم فرق داشتم...
اینو وقتی بهم گفت خیلی احساس بدبختی کردم...
کسی که برای تو همه دلیل زندگی شده این حرفو بزنه چه حسی پیدا میکنی؟
این یکی از جاهایی بود که لبخند زدم اما شکستم...
القصه...
یارجانم منو رها کرد و رفت...
و من مات این قصه تنهایی موندم...
حالا نه اینکه کسی نباشه...
کافیه فقط رو بدم به آدمای اطرافم...
کافیه پیام بدم به یکیشون واحوالپرسی کنم و بگم بیا حرف بزنیم...
اما واقعا چه اهمیتی داره؟
هیچی...
بعضی آدما هیچ چی هستند...
هیچ چی هم میمونند...
سهم منم از دوست داشتن همون هیچ چیه...
#الهام_جعفری
#ممنوعه
۷.۱k
۱۴ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.