گفت

گفت :
طلبت چیست بگو ؟
گفتم ای مرشد میخانه ی عشق
دو سه پیمانه مرا مهمان کن
احتیاجم همه مستی است ، دلم پر خون است
تو بیا بر دل یک عاشق زار
یک نفس ، احسان کن
پاسخم داد ، بهای طلبت بسیار است
در ازای دو سه پیمانه می کهنه ی ناب ،
که تو را مست کند تا دل شب
چه برایم داری ؟
کیسه ای زر دادم
پیر، زرهای مرا برگرداند
گفت این مستی و شیدایی و عشق
به زر اینجا ندهند ار چه هزاران باشد
سینه ات را بشکاف
و دلت را به بهای می میخانه بده
گر که عاشق شدی و مست شدن شیوه ی توست
بایدت دل بدهی
سینه را چاک زدم و دل پُر تپش و پُر خون را
در ازای شبی از عشق تو بی خویش شدن ، بخشیدم...,
دیدگاه ها (۲)

پاهایم ؛سست می‌شوندکند می‌شوندسنگ می‌شوندمی‌ایستمنگاه می‌کنم...

کاشگلدان پشت پنجره ات بودمهی زرد می شدم هی غصه ام را می خورد...

بهترین قسمتش این بودکه پرده ها را کشیدمو زنگ در را با پارچه‌...

یکی می رود، یکی می ماند،کسی که رفته،با چیزهای تازه مواجه می ...

.میشود یک شب تو ساقی باشی و من مست تو؟محو چشمان تو باشم ، عا...

...از قوت مستیم ز هستیم خبر نیستمستم ز می عشق و چو من، مست د...

🌱🍒ناز چشمانت نهاده ... عشق بر سیمای تو...سر خوشم چون پروریدم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط