عاشقناشناس

#عاٰشِق_ناشِــناس• 💚🍃
#پارت_9

چون بهم گفتن چاق شدی قهر کردم و ناهار نخوردم..
رفتم تو اتاقمو رو تختم ولوو شدم..

یکم که گزشت ،دیگه واقعا نتونستم طاقت بیارمو رفتم سروقت گوشیم..
سریع وارد اینستاگرام شدم..

بلــہ...آقا ارسلان استوری گزاشته!
با شوق زدم روی استوریش...

تو باشگاه از خودش عکس گرفته بود و گزاشته بود..
با دیدن سیکسپکش دلم ضعف رفت..

گوشیو چسبوندم به سیـ/ـنمو به خودم فشارش دادم..
+خدایاااا یعنی میشه این پسر مال من بشههه..یعنی میشههه برم ببینمش..بپرم بغـ/لش؟؟

حتی از تصور اینکه بغـ/لش کردم ذوق مرگ میشدم..

تو حال و هوای خودم بودم که فکری به سرم زد..
بهتر بود برم دایرکتش و یکم باهاش صمیمی بشم..
خدارو چه دیدی شاید همه چیز خوب پیش رفت..

سریع  وارد دایرکتش شدم..
ظربان قلبم دیوونه کننده بود..
هل کرده بودم..
اصلا نمیدونستم چی بگم..چجوری بگم..

منی که همیشه فنبیانم عالی بود و روابط عمومی خوبی داشتم شبیه آدمای خنگ شده بودم..

هر کاری کردم نتونستم چیزی بگم..
هزار بار حرفهای متفاوت تایپ کردم و پاک کردم..
اخر سر با کلی بدبختی تایپ کردم "سلام خوبی..میشه یکم وقتتو بدی به من؟"

تنها چیزی بود که به ذهنم رسید..

اگه سین نزنه چی؟
اگه سین کنه جواب نده چی؟
حالا اگه سین کنه و جواب بده و وقتی حسمو گفتم مسخرم کنه چی؟

هزارتا اما و اگر تو ذهنم داشت روانیم میکرد......

مایل به حمایت؟ 💙🐬
دیدگاه ها (۳)

● #عاٰشِق_ناشِــناس• 💚🍃#پارت_10²⁴ساعت گذشت!یک روز کامل از ای...

#ناشناسخیلی وقت بود ناشناس جواب نداده بودیماا😂خباون پیامی که...

پاشو گوشیو بزار کنار فردا باید بری مدرسه😔😂

#درخواستی

کیوت ولی خشن پارت ۷ا.ت در ذهنش :منم همونجا افتادم تو بغلش بع...

کیوت ولی خشن پارت ۲۴شب شد تو رفتی روی تخت دراز کشیدیا.ت تو ذ...

دو پارتی از چان: (وقتی که اون.....)ات:کاملا ترسیده بودم و گر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط