لحظه آخر را به یاد نمی آورم!
لحظه آخر را به یاد نمی آورم!
بوی نم،بوی باران،شاید هم بوی "کنت نعنایی" همیشه روشنش را هیچوقت فراموش نمیکنم!
شب آخر،پشت هم "کنت نعنایی" دود میکرد!بین هر پک،نگاهی به من می انداخت و چیزی زمزمه میکرد!با هرکلمه ی آمیخته به دودی که از دهانش خارج میشد؛تکه ای از روحم کنده میشد!میخوام برم،سخته،میخوام برم،نمیشه،میخوام برم،نمیخوامت،میخوام برم،خدافظ،خدافظ،خدافظ!
رفت!به خودم آمدم!روی همه چیز لیدوکائین پاشیده بودند!آنقدر که هیچ چیز را نتوان حس کرد!
اما بوی "کنت نعنایی" اش را تا ابد با تک تک سلول های تنم حس میکنم!
همان "کنت نعنایی " شب آخر!
#زُمُرُدِ_کَـــــــبود
بوی نم،بوی باران،شاید هم بوی "کنت نعنایی" همیشه روشنش را هیچوقت فراموش نمیکنم!
شب آخر،پشت هم "کنت نعنایی" دود میکرد!بین هر پک،نگاهی به من می انداخت و چیزی زمزمه میکرد!با هرکلمه ی آمیخته به دودی که از دهانش خارج میشد؛تکه ای از روحم کنده میشد!میخوام برم،سخته،میخوام برم،نمیشه،میخوام برم،نمیخوامت،میخوام برم،خدافظ،خدافظ،خدافظ!
رفت!به خودم آمدم!روی همه چیز لیدوکائین پاشیده بودند!آنقدر که هیچ چیز را نتوان حس کرد!
اما بوی "کنت نعنایی" اش را تا ابد با تک تک سلول های تنم حس میکنم!
همان "کنت نعنایی " شب آخر!
#زُمُرُدِ_کَـــــــبود
۵.۵k
۲۳ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.