بلای جونم پارت آخر

بلای جونم 💛 پارت آخر
ارباب اومد بهم گفت تو این چند وقت من عاشقت شدم و منو برد بیرون بغلم کرد و داد زد گفت لیلا تو مال منی شب که رفتیم خونه دیگه همون خونه نرفتیم اینبار منو برد خونه اصلیش و ی رابطه ریزی داشتیم اول لباسامو دروآورد و بعد ........ صبح شده بود حوصله هیچ کاریو نداشته بودم رفتم حموم تا اومدم دیدم اربابم رفته سرکار منم ی میکاپ شیک زدم رفتم محل کارش بعد خانم منشیش کفت وقت داشتین با کلی اشوه تا خواستم بگم نه اربابم گفت ایشون ریس اینجاست دختره داشت از حسادت میمرد ا. رببباا. بیب من نمی‌دونستم بعدشم رفتم داخل اتاق وای چه اتاقی تا منو دید گفت تو اینجا چکار می‌کنی گفتم دلم نمیاد ازت دور شم ی میز کار دیگه هم تو اتاقش بود تا خواستم بگم اینجا کیه دیگم کار می‌کنه پیش تو که ی دختره خوش بر و رو اومد تو با لباس های باز انگار اومده بود عروسی منم گفتم شما کی باشید گفت خودت کی بدون اجازه اومدی تو اتاق منو ریسم منم گفتم تو و ریست گفت حتما واسه گدایی اومدی تیپتم حتما ریسم کمکت کرده بعد پاشدم و زدم تو صورتش تا اومد دست روم بلند کنه آقام نذاشت و گفت اخراجی گفت بخاطر یک گدا شوهر لیلا : زنمه بی شخصیت و یکی زدم تو صورتش و ب فیلا گفتم از این به بعد اینجا جای توسعه و ی لب هم گرفتیم ... سه سال بعد
لیلا : خیلی حالم بهم میخورد به عشقم گفتم گفت بابا شدم 🕺گفتم زهر رفتیم دکتر گفت بارداری 🥺شوهرم داشت می‌رقصید واییی 🤣🫣
۲۰ سال بعد ... بچم به دنیا اومده بود ی زندگی روال منم داشتم میرفتم سر کار با عشقم و ی زندگی عالی ...
دیدگاه ها (۸)

اتاق کار لیلا و همسرش

بچه ی لیلا بومی و بعد از ۲۰ سال

درخواستی🖤🩸🩸

پارت ۵+ باشه (کشیده و حرصی)ـ بیا باز شدی حالا همراه من بیا +...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط