شوهر دو روزه. پارت۸۶

یک روز بعد

# ا . ت

پرستار بزور قاشق اخر رو دهنم کرد و زمزمه کرد: بخور بخورر برات خوبه

بزور اون زهرمارو قورت دادم و گفتم: ببخشیدا ولی مزه عن میده! 😂

پرستار سرتکون داد: اشپز این بیمارستان اصلا دست پختش خوب نیست!

پرستار قاشق و بشقاب رو جمع کرد و گفت: من اینارو میبرم و دارو هاتو میارم باشه؟

سرمو به معنی تایید کردن حرفش تکون دادم.
پرستار که از اتاق رفت بیرون، دکتر وارد اتاقم شد.

دکتر: سلام دختر قشنگم امروز حالت چطوره؟
اروم گفتم: سلام ممنون بهترم

دکتر: خب دخترم. من یکم با شما حرف دارم.
گفتم: اوهوم

دکتر: میخوام ازت بپرسم که از موقعیت خودت خبر داری؟ میدونی که چه کسی هستی یا اینکه چند سالته و چرا اینجایی؟

یکم فکر کردم و گفتم: خب...اسم من ا. ت هست. و ۲۳سالمه. ولی هرچقدر که فکر میکنم نمیدونم چرا اینجام اصلا یادم نمیاد که چرا پام به اینجا باز شده!؟

دکتر لبخند زد: همینش که اینارو یادت میاد خودش عالیه. خب من دیگه کاری باهات ندارم...اها راستی...تو ازدواج کردی؟

جاان؟؟؟ نبابا من ازدواج کنم!؟

خندیدم: نه معلومه که نه!

دکتر پوکر از اتاق بیرون رفت.

یهو یچیزی یادم اومد...

داد زدم: دکتررر!!! صبر کننن!!!

ولی دیگه رفته بود...

قلبم تند میزد...یچیزی توی گوشم اکو میشد: پدرم حساب میشی یا اربابم یا...

_نظرت چیه که....شوهرت حساب بشم!؟

...
تهیونگ!
دیدگاه ها (۴)

شوهر دو روزه. پارت ۸۷

شوهر دو روزه. پارت پایانی

دیگه نمیتونم امار رو کنترل کنممم که رند بشه😍😍صد و دوازده تای...

شوهر دو روزه. پارت۸۵

مرگ بی پایان پارت ۳۱

شوهر دو روزه. پارت۶۲

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط