تقدیر این بود که در بند تو باشم

تقدیر این بود که در بند تو باشم
دیوانه دیوانه لبخند تو باشم
دیدگاه ها (۱)

دردم از یار است و درمان نیز همدل فدای او شد و جان نیز هم

چمدان دست تو و ترس به چشمان من استاین غم انگیز ترین حالت غمگ...

به چه مشغول کنم دیده و دل را که مدامدل تو را می طلبد و دیده ...

آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه فال به نام من دیوانه زدند

هزار عاشق دیوانه در من است که هرگزبه هیچ بند و فسونی نمی‌کنن...

این تن و قلب بنامت سند خوردناز بند بند وجودم میپرستمت زندگیم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط