دیگر صدایی نمی آید

دیگر صدایی نمی آید!
آخرین شمع را روشن کردم
داغِ دلم تازه شد
از آن به بعد ...
تنها صدای چِک چِک می آمد!
دیدگاه ها (۱)

درد است هر شبم را رویای تو بگیرداما تو با دلی خوش، بی فکر من...

ساعت 1 شب بود در حال گذاشتن نودل ها توی قفسه بودم که صدای زن...

عاشق نشدی زاهد ، از  عشق چه می دانی یک مهر زِ او دیدم ، از غ...

رها🍂 امشب آخرین دقیقه آدر ماه را ورق می زنیم و شمع های روشن ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط