قشنگ ترین اشتباه من 🙂🖤pt17
( ویو شوگا )
شوگا : میتونم بیام تو ا.ت ؟... ا.ت ...
این دختر کجاست شاید رفته دستشوی
شوگا : ا.ت این توی... ا.ت
وا اینجا ام نیست وایسا ببینم ... نکنه رفته باشه ...ویلا جنگی
شوگا : ا.ت تو اتاقش نیست
سوفی : چی مگه میشه چرا چرت پ...
م/ ا.ت : یعنی چی ا.ت کجا میتونه بره
ته : شاید رفتهه یه هوای بخور
پ/ا.ت : به ما ام نگفته
شوگا : من حدس میزنم کجا رفته
ته و سوفی : ویلا جنگلی
شوگا : اره
پ/ا.ت : اون چرا ا.ت دلیلی نداره بره اونجا
سوفی : قبل از این ک خبر مرگ کوک بیاد ما میخواستیم بریم اونجا ک شاید کوک اونجا باشه ولی نشد اما انگرا
ته : ا.ت هنوز باور نکرده ک کوک مرده بخواطر همین رفته اونجا
م/ ا.ت : پس بریم دنبالش زود باشید باید همین حالا بریم ممکنه دوباره حالش بد بشه قش کنه
شوگا : نه خاله جون تو بمون اینجا شما خودت حالت بهتر از ا.ت نیست خیلی خسته ای بمون اینجا ما سه نفر میرم سوفی بمون پیش خاله هلن
سوفی : باشه ولی اولین خبری ک گرفتید بهم زنگ بزن
شوگا : شمارت رو ندارم
سوفی: ...
( ویو ا.ت )
ا.ت : کوکی الان یعنی مامان جیمین میخواسته من رو بکشه ؟
کوک : اره
ا.ت : چرا دلیلش چی بوده چرا من مگه من چیکارش کردم
م.جیمین : تو کاری نکردی ... مامانت ... بابات ... اون بابا بزرگ متقلبت ... کاری کرد ک بابای من ورشکسته بشه ... من ... منی ک بهتر غذا ها رو میخوردم ... بهترین لباس ها رو میپوشیدم ... حسابم خالی بود ... بابام گذاشت رفت یا بهتر بگم فرار کرد ... مامانم منو ول کرد ازدواج کرد ... من موندم با میلیون ها پول ک بابام بدهکار بود ..... ولی برام مهم نبود چرا ... چون من هیجون رو داشتم ... اره بابات ... بابای تو عشق من بود ولی ... اون مامان عفریته تو ... اون رو ازم گرفت بعدش فهمیدم بچه دار شدن یه دختر ک میگفتن شبیه ماه کامله ..هه ... بعد از سال ها با یه مرد اوسکل ک پول دار بود اشناشدم خیلی گزینه خوبی بود ک دوباره پولدار بشم ولی فقط اون یه پسر داشت اینم مهم نبود چرا چون منم یه پسر داشتم اونم از کی ؟ از هیجون ... هههه ا.ت چه حسی داری یه داداش داری ولی مامانش با تو فرق داره ... میدونی مامانت این رو میدونه ولی بازم بابات رو خواسته .. جالبه ن ؟ وقتی فهمیدم بابای کوک همون کسی ع ک به جای بابای من شریک شرکت شده اتیش درونم روشن شد برای همین تصمیم گرفتم کاری کنم همون قدر ک من عذاب گشیدم اونا ام بکشن با از دست دادن بچه هاشون ولی متاسفانه کوک بابات عمرش به دنیا نبود ولی کار من با هیجون تموم نشد برای همین میخواستم تو بمیری چون تو تو.له همون زن عفریته ای
ا.ت : خ.ه شو دهنت رو ببند در مورد مامان من درست حرف بزن ...
ادامه داره ...
شوگا : میتونم بیام تو ا.ت ؟... ا.ت ...
این دختر کجاست شاید رفته دستشوی
شوگا : ا.ت این توی... ا.ت
وا اینجا ام نیست وایسا ببینم ... نکنه رفته باشه ...ویلا جنگی
شوگا : ا.ت تو اتاقش نیست
سوفی : چی مگه میشه چرا چرت پ...
م/ ا.ت : یعنی چی ا.ت کجا میتونه بره
ته : شاید رفتهه یه هوای بخور
پ/ا.ت : به ما ام نگفته
شوگا : من حدس میزنم کجا رفته
ته و سوفی : ویلا جنگلی
شوگا : اره
پ/ا.ت : اون چرا ا.ت دلیلی نداره بره اونجا
سوفی : قبل از این ک خبر مرگ کوک بیاد ما میخواستیم بریم اونجا ک شاید کوک اونجا باشه ولی نشد اما انگرا
ته : ا.ت هنوز باور نکرده ک کوک مرده بخواطر همین رفته اونجا
م/ ا.ت : پس بریم دنبالش زود باشید باید همین حالا بریم ممکنه دوباره حالش بد بشه قش کنه
شوگا : نه خاله جون تو بمون اینجا شما خودت حالت بهتر از ا.ت نیست خیلی خسته ای بمون اینجا ما سه نفر میرم سوفی بمون پیش خاله هلن
سوفی : باشه ولی اولین خبری ک گرفتید بهم زنگ بزن
شوگا : شمارت رو ندارم
سوفی: ...
( ویو ا.ت )
ا.ت : کوکی الان یعنی مامان جیمین میخواسته من رو بکشه ؟
کوک : اره
ا.ت : چرا دلیلش چی بوده چرا من مگه من چیکارش کردم
م.جیمین : تو کاری نکردی ... مامانت ... بابات ... اون بابا بزرگ متقلبت ... کاری کرد ک بابای من ورشکسته بشه ... من ... منی ک بهتر غذا ها رو میخوردم ... بهترین لباس ها رو میپوشیدم ... حسابم خالی بود ... بابام گذاشت رفت یا بهتر بگم فرار کرد ... مامانم منو ول کرد ازدواج کرد ... من موندم با میلیون ها پول ک بابام بدهکار بود ..... ولی برام مهم نبود چرا ... چون من هیجون رو داشتم ... اره بابات ... بابای تو عشق من بود ولی ... اون مامان عفریته تو ... اون رو ازم گرفت بعدش فهمیدم بچه دار شدن یه دختر ک میگفتن شبیه ماه کامله ..هه ... بعد از سال ها با یه مرد اوسکل ک پول دار بود اشناشدم خیلی گزینه خوبی بود ک دوباره پولدار بشم ولی فقط اون یه پسر داشت اینم مهم نبود چرا چون منم یه پسر داشتم اونم از کی ؟ از هیجون ... هههه ا.ت چه حسی داری یه داداش داری ولی مامانش با تو فرق داره ... میدونی مامانت این رو میدونه ولی بازم بابات رو خواسته .. جالبه ن ؟ وقتی فهمیدم بابای کوک همون کسی ع ک به جای بابای من شریک شرکت شده اتیش درونم روشن شد برای همین تصمیم گرفتم کاری کنم همون قدر ک من عذاب گشیدم اونا ام بکشن با از دست دادن بچه هاشون ولی متاسفانه کوک بابات عمرش به دنیا نبود ولی کار من با هیجون تموم نشد برای همین میخواستم تو بمیری چون تو تو.له همون زن عفریته ای
ا.ت : خ.ه شو دهنت رو ببند در مورد مامان من درست حرف بزن ...
ادامه داره ...
۵.۶k
۰۷ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.