اشتباه قشنگ من🙂🖤pt16 قول داده بودم خوب تمومش کنم 😉🧚♀️
ا.ت : کوک !
کوک : ا.ت ! اینجا چی کار میکنی برو تو نباید اینجا باشی
ا.ت :میدونستم هق منم میدونستم... هق منم گفتم گفتم کوکی من ، من رو هیچ وقت ول نمیکنه ...هق .. گفتم ک خرگوش کوچولوی من زندس ...هق ... من گفتی ولی کسی باور نکرد من ...( کوک اومد جلو و بغلت کرد و با حرفش حرفت رو قطع کرد )
کوک : هیس گریه نکن دوست ندارم ببینم چشمای قشنگت قرمز بشن گریه نکن ببینم تو راست میگفتی خوشگلم من اینجام پیش ت الان دیگه گریه نکن
ا.ت : کوکی خیلی دوست دارم خیلی ... اصلا عاشقتم ... من ... من از اولش عاشقت بودم از همون ۱۵ سالگی من همیشه دوست داشتم و دارم
کوک : منم دوست قشنگم منم عاشقتم منم خیلی دوست دارم ولی مجبور بودم وگرنه هیچ وقت پرتت نمیکرد پایین من ... من میخواستم فقط یه بار مامانم روببینم خودت خوب میدونی ک کلا ۴ ماهم بود که مامانم مرد بعد مرگ مامانم ؛ مامان جیمین با بابام ازدواج کرد هر چی عکس از مامانم تو خونه بود رو پرت کرد بیرون ... اون بهم گفت این کار رو بکنم اگر این کارو میکردم عکس مامانم رو بهم نشون میداد هم عکسش هم قبرش منم قبول کردم ولی وقتی بهش فکر کردم واقعا کار احمقانه بود خودمم خوب میدونم ولی من ۱۵ سالم بود بچه بودم کل آرزوم این بودو که یه بار وقت یه بار مامانم رو ببینم
ادامه دارهههه...
کوک : ا.ت ! اینجا چی کار میکنی برو تو نباید اینجا باشی
ا.ت :میدونستم هق منم میدونستم... هق منم گفتم گفتم کوکی من ، من رو هیچ وقت ول نمیکنه ...هق .. گفتم ک خرگوش کوچولوی من زندس ...هق ... من گفتی ولی کسی باور نکرد من ...( کوک اومد جلو و بغلت کرد و با حرفش حرفت رو قطع کرد )
کوک : هیس گریه نکن دوست ندارم ببینم چشمای قشنگت قرمز بشن گریه نکن ببینم تو راست میگفتی خوشگلم من اینجام پیش ت الان دیگه گریه نکن
ا.ت : کوکی خیلی دوست دارم خیلی ... اصلا عاشقتم ... من ... من از اولش عاشقت بودم از همون ۱۵ سالگی من همیشه دوست داشتم و دارم
کوک : منم دوست قشنگم منم عاشقتم منم خیلی دوست دارم ولی مجبور بودم وگرنه هیچ وقت پرتت نمیکرد پایین من ... من میخواستم فقط یه بار مامانم روببینم خودت خوب میدونی ک کلا ۴ ماهم بود که مامانم مرد بعد مرگ مامانم ؛ مامان جیمین با بابام ازدواج کرد هر چی عکس از مامانم تو خونه بود رو پرت کرد بیرون ... اون بهم گفت این کار رو بکنم اگر این کارو میکردم عکس مامانم رو بهم نشون میداد هم عکسش هم قبرش منم قبول کردم ولی وقتی بهش فکر کردم واقعا کار احمقانه بود خودمم خوب میدونم ولی من ۱۵ سالم بود بچه بودم کل آرزوم این بودو که یه بار وقت یه بار مامانم رو ببینم
ادامه دارهههه...
۱۰.۴k
۰۶ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.