از واژه هایم درد می چکد امشب

از واژه هایم درد می چکد امشب
نمِ اشک بر گونه هایم
و دستِ نامهربانی که طناب دار احساسم شده
مشت می کوبد یه سینه ام غمِ نبودنت
و رازی است نهان در وجودم
چه دور شده ای از من
که صدایت را نمی شنوم از این فاصله!
لب خوانی هم نمیدانم
اما کورسوی امیدی در دلم می گوید
تو می ایی....
دیدگاه ها (۱)

سلام وجودمسلام همه ی بود و نبودم سلام مهربانم سلام مونس غم و...

مینویسم: بارانومیخوانم : تو راتو که بر حجم سرد نفسهایمگرم می...

پیر شده امپا به پای دردهایی کهقد کشیده اندوبزرگ شده اند!میتر...

در خیالم جاریستخاطراتت هر شبو به خود میگویمبه چه امید گذر خو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط