دل سپردم به تو ای دلبر شیرین سخنم

دل سپردم به تو ای دلبر شیرین سخنم
تا که آغوش پراحساس  تو باشد وطنم

مثل باران بزنی بر تن خشکیده ی من
تا که سرسبز شود شاخه ی خشکی که منم

حال من با تو خوش و حس دلم رویایی ست
جز تو و عشق تو ای یار دگر دم نزنم

خسته از زندگی و همهمه بودم عمری
تو شدی باعث آرامش وشیدا شدنم

از تب عشق تو اینگونه غزلخوان شده ام
تشنه ی دست نوازشگر عشق است تنم
دیدگاه ها (۱)

. وطن لازم نیست حتما سرزمین بزرگی باشد گاهی ...

مجنون از راهی میگذشتجمعی نماز گذاشته بودندمجنون از لا به لای...

میپرسند اهل کجاییکه اینهمه عاشقی !!!اهل هیچ کجا نیستمعاشقم و...

🤣🤣چ مرد شجاعی 🤣🤣

<><><><><><><><><><>﷼ نامه ای به جهان !!گفته بودی که بیایی ت...

مرا تو ای صنما در کنار باید و نیستچرا تو را نگه مهربار باید ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط