دل سپردم به تو ای دلبر شیرین سخنم
دل سپردم به تو ای دلبر شیرین سخنم
تا که آغوش پراحساس تو باشد وطنم
مثل باران بزنی بر تن خشکیده ی من
تا که سرسبز شود شاخه ی خشکی که منم
حال من با تو خوش و حس دلم رویایی ست
جز تو و عشق تو ای یار دگر دم نزنم
خسته از زندگی و همهمه بودم عمری
تو شدی باعث آرامش وشیدا شدنم
از تب عشق تو اینگونه غزلخوان شده ام
تشنه ی دست نوازشگر عشق است تنم
تا که آغوش پراحساس تو باشد وطنم
مثل باران بزنی بر تن خشکیده ی من
تا که سرسبز شود شاخه ی خشکی که منم
حال من با تو خوش و حس دلم رویایی ست
جز تو و عشق تو ای یار دگر دم نزنم
خسته از زندگی و همهمه بودم عمری
تو شدی باعث آرامش وشیدا شدنم
از تب عشق تو اینگونه غزلخوان شده ام
تشنه ی دست نوازشگر عشق است تنم
- ۲.۶k
- ۲۳ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط