پارت آخر
پارت آخر
فیک جونگکوک
( ازدواج اجباری مافیایی)
شش قسمت رو دیدن که جیمین به یورا زنگ زدم گفت میخوایم با تهیونگ بریم کلاب بیا یورا اولش قبول نکرد ولی بعد راضی شد
یورا: لباست رو ور دار بریم خونه
لیا: چشم
یورا: اصکل
لیا لباساش رو ورداشت و رفتن خونه یورا
لیا : مطمئنی عمارته!
یورا : آره
لیا: اینجا قصر
یورا : 😅خونه خودت اشغال دونیه مگه تو عمارتی دیگه
لیا : حالا
رفتن تو اتاق تا آماده شن لیا رفت حموم ولی یورا حال حموم رفتن رو نداشت و اینکه دیروز حموم بود پس لازم نبود شروع به درست کردم موهاش کرد که لیا اومد بیرون لیا هم موهاش رو درست کرد آرایش کردن لیا لباس رو تنش کرد که یورا گفت
یورا: به لباس هست جونگکوک میگه کوتاه میخوام اونو بپوشم
لیا: بخدا تو کرم داری
یورا : میدونم
یورا اون لباس رو با کیف کفش مشکی پوشید دوتاییشون جلوی آینه وایسادن و از خودشون تعریف کردن که با صدای گوشی یورا از فاضشون در اومدن سوار ماشین شدن رفتن سمت کلاب
یورا: اوپا اینجا که کلاب نیست
جیمین: قراره یه کلاب جدید بریم
یورا : آها
خلاصه رسیدن وارد کلاب شدن که همه جا خاموش بود
یورا: جیمین اینجا کجاست؟
که یهو چراغ روشن شدو جونگکوک اومد
یورا: جونگکوک؟
کوک : یورا من این چند روزه عشقت شدم میشه یه زندگی واقعی و پر از عشق داشته باشیم
یورا : ولی من دوست ندارم
همه: ها؟
یورا: دیوونه اتم
کوک بعد از شنیدن این حرف سریع یورا رو بوسید
تهیوتگ: هوی اینجا سینگل هستا
کوک گردنبند مشکی رو که برای یورا خریده بود رو بهش میده
یورا : خیلی قشنگه ممنون
کوک برای یورا گردنبند رو میبنده
یورا : خب دوستان از همه ممنونم و منم براتون یه سوپرایز دارم
کوک: چی
یورا : من
کوک :تو چی؟
یورا : من حامله امممم
همه: چی
کوک یورا بلند میکنه و تو هوا میچرخونه و بهش میگه
کوک: حیف
یورا : برای چی
کوک میزارتش زمین و بهش میگه چون نمیتونم بکنمت
یورا:چرا من که کاری نکردم
کوک : لباست
یورا: آها
نه ماه گذشتو کوک و یورا صاحب یه پسر به نام جیسونگ شدن
و پایان این فیک قشنگ
نظرتون راجبش وی بود خوشتون اومد؟
فیک جونگکوک
( ازدواج اجباری مافیایی)
شش قسمت رو دیدن که جیمین به یورا زنگ زدم گفت میخوایم با تهیونگ بریم کلاب بیا یورا اولش قبول نکرد ولی بعد راضی شد
یورا: لباست رو ور دار بریم خونه
لیا: چشم
یورا: اصکل
لیا لباساش رو ورداشت و رفتن خونه یورا
لیا : مطمئنی عمارته!
یورا : آره
لیا: اینجا قصر
یورا : 😅خونه خودت اشغال دونیه مگه تو عمارتی دیگه
لیا : حالا
رفتن تو اتاق تا آماده شن لیا رفت حموم ولی یورا حال حموم رفتن رو نداشت و اینکه دیروز حموم بود پس لازم نبود شروع به درست کردم موهاش کرد که لیا اومد بیرون لیا هم موهاش رو درست کرد آرایش کردن لیا لباس رو تنش کرد که یورا گفت
یورا: به لباس هست جونگکوک میگه کوتاه میخوام اونو بپوشم
لیا: بخدا تو کرم داری
یورا : میدونم
یورا اون لباس رو با کیف کفش مشکی پوشید دوتاییشون جلوی آینه وایسادن و از خودشون تعریف کردن که با صدای گوشی یورا از فاضشون در اومدن سوار ماشین شدن رفتن سمت کلاب
یورا: اوپا اینجا که کلاب نیست
جیمین: قراره یه کلاب جدید بریم
یورا : آها
خلاصه رسیدن وارد کلاب شدن که همه جا خاموش بود
یورا: جیمین اینجا کجاست؟
که یهو چراغ روشن شدو جونگکوک اومد
یورا: جونگکوک؟
کوک : یورا من این چند روزه عشقت شدم میشه یه زندگی واقعی و پر از عشق داشته باشیم
یورا : ولی من دوست ندارم
همه: ها؟
یورا: دیوونه اتم
کوک بعد از شنیدن این حرف سریع یورا رو بوسید
تهیوتگ: هوی اینجا سینگل هستا
کوک گردنبند مشکی رو که برای یورا خریده بود رو بهش میده
یورا : خیلی قشنگه ممنون
کوک برای یورا گردنبند رو میبنده
یورا : خب دوستان از همه ممنونم و منم براتون یه سوپرایز دارم
کوک: چی
یورا : من
کوک :تو چی؟
یورا : من حامله امممم
همه: چی
کوک یورا بلند میکنه و تو هوا میچرخونه و بهش میگه
کوک: حیف
یورا : برای چی
کوک میزارتش زمین و بهش میگه چون نمیتونم بکنمت
یورا:چرا من که کاری نکردم
کوک : لباست
یورا: آها
نه ماه گذشتو کوک و یورا صاحب یه پسر به نام جیسونگ شدن
و پایان این فیک قشنگ
نظرتون راجبش وی بود خوشتون اومد؟
۱۱.۱k
۰۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.