هر وقت دلت خواست
هر وقت دلت خواست
برگرد ، باشد ؟
اگر آمدی قول می دهم
هیچ نگویم
قول می دهم
سفیدی موهایم را نشانت ندهم
خودم را پشت میز کارم
گم می کنم تا
جسم ضعیفم را نبینی
تو بیا ، به خدا گلایه ای نمی کنم
فقط اگر آمدی ،
اگر چشمانم گریه کرد
ناراحت نشو
طاقتش تمام شده است
اگر زبانم لال
کمی هم دیر شود
قول می دهم منتظرت بمانم
قول می دهم چشمان نگران
مادرم را ببوسم
بگویم جانِ من ،
کمی کوتاه بیا ،
پیدایش می شود
مادر است دیگر ،
خودت که بهتر می دانی
هرچه را تحمل کنم ،
چشمان نگران مادرم را نمی توانم
می دانی چند وقت است
چشم به لبانم دوخته است ؟
می دانی چه انتظاری می کشد
خنده ام را ببیند ؟
دیگر حنای خنده های تلخم ،
برایش رنگی ندارد ...
#حمیدرضا_میتران
برگرد ، باشد ؟
اگر آمدی قول می دهم
هیچ نگویم
قول می دهم
سفیدی موهایم را نشانت ندهم
خودم را پشت میز کارم
گم می کنم تا
جسم ضعیفم را نبینی
تو بیا ، به خدا گلایه ای نمی کنم
فقط اگر آمدی ،
اگر چشمانم گریه کرد
ناراحت نشو
طاقتش تمام شده است
اگر زبانم لال
کمی هم دیر شود
قول می دهم منتظرت بمانم
قول می دهم چشمان نگران
مادرم را ببوسم
بگویم جانِ من ،
کمی کوتاه بیا ،
پیدایش می شود
مادر است دیگر ،
خودت که بهتر می دانی
هرچه را تحمل کنم ،
چشمان نگران مادرم را نمی توانم
می دانی چند وقت است
چشم به لبانم دوخته است ؟
می دانی چه انتظاری می کشد
خنده ام را ببیند ؟
دیگر حنای خنده های تلخم ،
برایش رنگی ندارد ...
#حمیدرضا_میتران
۴.۸k
۲۸ تیر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.