شروع دوباره پارت نه
میدونم خیلی وقت میگذره و تصمیم داشتم فیک رو ادامه ندم و الانم بعد این همه مدت به احتمال زیاد دیگه کسی قرار نیست فیک رو بخونه 💔اما دوست داشتم پارت نه رو بزارم تا ببینم چی میشه ممنون میشم اگه فیک رو دوست داشتین حمایت کنین 🥺🥲🥲❤
×امید وارم بتونه سر وفت آماده بکنتمون
(از زبان من ^_^)
نامجون لباسش رو پوشیدم بعد رفت به ا/ت گفت که میتونه بیاد کارا رو بکنه (بخاطر نداشتن حوصله یکم میزنم جلو )
(یک ماه بعد )
(از زبان نامجون)
وقتی ا/ت رو میدیدم قلبم تند میزد و خودمم نمیدونستم برای چی اما سعی میکردم بیخیالش بشم و زیاد نزدک ا/ت نشم
(از زبان ا/ت)
این چند وقته احساس میکردم نامجون ازم دوری میکنه شاید فقط به عنوان همکار کنار هم بودیم ولی این رفتارش عجیب بود و دیگه داشت میرفت رو مخم چون همش فکر میکردم اشتباهی انجام دادم که این جوری میکنه اما فکر میکردم اگه برم ازش بپرسم فکر کنه فضولم رفتم پای لپ تاپم که دیدم از طرف کمپانی یه ایمیل دارم بازش که کردم یه دعوت نامه بود برای سالگرد کمپانی که همه کارکنا هم دعوت بودن فهمیدم ایمیل مال دو روز پیش بود و من دیر دیدمش چون جشن همین امشب واییییییییییی حالا چیکار کنم تصمیم گرفتم برم و کارام رو بکنم چون بعد از ظهر بود و آماده شدنم طول میکشید رفتم یه دوش ساده گرفتم و اومدم ترجیحا یه آرایش ساده کردم و رفتم که لباس انتخاب کنم (عکس لباس ا/ت اسلاید دوم) بعد از اینکه لباسم رو پوشیدم چون جایی که جشن برگزار میشد دور بود راه افتادم تا به موقع برسم یه تاکسی گرفتم و راه افتادم تو راه بخاطر این که دیشب خوب نخوابیده بودم خوابم برد با صدای راننده که هی پشت سر هم صدام میزد بیدار شدم
راننده تاکسی:خانم خانم رسیدیم
+ببخشید خوابم برد
+بفرماید اینم پولتون
راننده تاکسی:ممنونم
وارد سالن شدم یه جورایی همه بودن رفتم پیش دوستام هر چند بیشتر از رابطه این که مثل دوستام باشن میشد گفت همکارایی که حداقل در حد یه سلام و احوال پرسی باشون ارتباط داشتم رفتم و باهاشون سلام کردم چند ساعت از شروع جشن میگذشت خیلیا داشتن میرقصیدن بعضی ها هم مست کرده بودن و حالشون بد بود حوصلم سر رفته بود و اصلا حال و حوصله رقص رو فیلا نداشتم برای همین رفتم و از فسمت بار شرا*ب سفارش دادم داشتم یکم یکم مزش میکردم که ......
×امید وارم بتونه سر وفت آماده بکنتمون
(از زبان من ^_^)
نامجون لباسش رو پوشیدم بعد رفت به ا/ت گفت که میتونه بیاد کارا رو بکنه (بخاطر نداشتن حوصله یکم میزنم جلو )
(یک ماه بعد )
(از زبان نامجون)
وقتی ا/ت رو میدیدم قلبم تند میزد و خودمم نمیدونستم برای چی اما سعی میکردم بیخیالش بشم و زیاد نزدک ا/ت نشم
(از زبان ا/ت)
این چند وقته احساس میکردم نامجون ازم دوری میکنه شاید فقط به عنوان همکار کنار هم بودیم ولی این رفتارش عجیب بود و دیگه داشت میرفت رو مخم چون همش فکر میکردم اشتباهی انجام دادم که این جوری میکنه اما فکر میکردم اگه برم ازش بپرسم فکر کنه فضولم رفتم پای لپ تاپم که دیدم از طرف کمپانی یه ایمیل دارم بازش که کردم یه دعوت نامه بود برای سالگرد کمپانی که همه کارکنا هم دعوت بودن فهمیدم ایمیل مال دو روز پیش بود و من دیر دیدمش چون جشن همین امشب واییییییییییی حالا چیکار کنم تصمیم گرفتم برم و کارام رو بکنم چون بعد از ظهر بود و آماده شدنم طول میکشید رفتم یه دوش ساده گرفتم و اومدم ترجیحا یه آرایش ساده کردم و رفتم که لباس انتخاب کنم (عکس لباس ا/ت اسلاید دوم) بعد از اینکه لباسم رو پوشیدم چون جایی که جشن برگزار میشد دور بود راه افتادم تا به موقع برسم یه تاکسی گرفتم و راه افتادم تو راه بخاطر این که دیشب خوب نخوابیده بودم خوابم برد با صدای راننده که هی پشت سر هم صدام میزد بیدار شدم
راننده تاکسی:خانم خانم رسیدیم
+ببخشید خوابم برد
+بفرماید اینم پولتون
راننده تاکسی:ممنونم
وارد سالن شدم یه جورایی همه بودن رفتم پیش دوستام هر چند بیشتر از رابطه این که مثل دوستام باشن میشد گفت همکارایی که حداقل در حد یه سلام و احوال پرسی باشون ارتباط داشتم رفتم و باهاشون سلام کردم چند ساعت از شروع جشن میگذشت خیلیا داشتن میرقصیدن بعضی ها هم مست کرده بودن و حالشون بد بود حوصلم سر رفته بود و اصلا حال و حوصله رقص رو فیلا نداشتم برای همین رفتم و از فسمت بار شرا*ب سفارش دادم داشتم یکم یکم مزش میکردم که ......
۶.۱k
۰۶ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.