شروع دوباره پارت ده
به سرم زد یکم مست کنم پس کل لیوان رو یه جا خوردم و بازم سفارش دادم ظرفیتم بالا نبود مست شدن برام سخت باشه با دو سه لیوان خیلی راحت مست میشدم وقتی یک لیوان دیگه خوردم نیم مست شده بودم برای همین دیگه دست از خوردن کشیدم هرچند دیگه کنترل حرکات و حرفام رو نداشتم احساس میکردم انرژی خیلی عجیبی دارم برای همین رفتم برقصم
(از زبان نامجون)
داشتم با اعضا حرف میزدم که دیدم ا/ت داشت وسط میرقصید اما معلوم بود که مسته داشتم میرفتم سمتش که یهو دیدم قبل از من یه پسری رفت سمتش و شروع کرد باهاش رقصیدن باز قلبم شروع کرد به تند زدن عصبانی شده بودم اما یهو به خودم اومدم دیدم دارم با عصبانیت میدوم سمتش یه لحظه خودمم تعجب کردم چرا دارم یه همچین واکنشی نشون میدم اصلا برای چی میخواستم برم پیش ا/ت اَه بدو میاد از این وضعی که خودمم حال خودمو نمیفهم کاملا سردرگم شده بودم
(فردا)
(از زبان ا/ت)
با سردرد شدید از خواب بیدار شدم دیدم هنوز لباسای دیشب تنم بود یادم افتاد دیشب از شدت مستی و خستگی به خاطر اینکه کلی رقصیدم تا به تختم رسیدم یه جورایی دیگه بیهوش شدم از خستگی زیاد امروز تعطیل بود پس میتونستم یکم به خونه برسم رفتم لباس خونگیم رو پوشیدم(عکس لباسش ا/ت اسلاید دوم)رفتم تو اشپز خونه که سونگ رو دیدم داشت صبحانه میخورد
سونگ:سلاممم صبح بخیر خانم خانما بیدار شدن
+سلام صبح توام بخیر حالا چته این قدر سر حالی
سونگ:ترم رو تموم کنم فقط یه ترم دیگه باید بخونم دیگه دانشگاهم تموم میشه میتونم برم داخل یه جای بهتر با یه حقوق بهتر کار کنم باورت میشه خیلی خوبه
+افرین خوبه حالا صبحانتو تموم کن برو دانشگاه غیبت نخوری
سونگ:باشه
+افرین بچه خوب از دانشگاه داشتی میومدی نوتلا بخر
سونگ:اوکی
+خدافظ
سونگ:خدافظ
سونگ که رفت یکم صبحانه خوردم و بلند شدم میزو جم کردم وسایل خونه رو مرتب کردم لباسا رو انداختم تو لباس شویی گرد گیری کردم جارو کردم لباسا رو پهن کردم غذا پختم بعد اتاق رو هم یکم مرتب کردم سونگ اومد نشستیم باهم غذا خوردیم بعد رفت یکم خوابید و وقتی بیدار شد رفت سر کارش منم نشستم پای گوشیم
(از زبان نامجون)
داشتم با اعضا حرف میزدم که دیدم ا/ت داشت وسط میرقصید اما معلوم بود که مسته داشتم میرفتم سمتش که یهو دیدم قبل از من یه پسری رفت سمتش و شروع کرد باهاش رقصیدن باز قلبم شروع کرد به تند زدن عصبانی شده بودم اما یهو به خودم اومدم دیدم دارم با عصبانیت میدوم سمتش یه لحظه خودمم تعجب کردم چرا دارم یه همچین واکنشی نشون میدم اصلا برای چی میخواستم برم پیش ا/ت اَه بدو میاد از این وضعی که خودمم حال خودمو نمیفهم کاملا سردرگم شده بودم
(فردا)
(از زبان ا/ت)
با سردرد شدید از خواب بیدار شدم دیدم هنوز لباسای دیشب تنم بود یادم افتاد دیشب از شدت مستی و خستگی به خاطر اینکه کلی رقصیدم تا به تختم رسیدم یه جورایی دیگه بیهوش شدم از خستگی زیاد امروز تعطیل بود پس میتونستم یکم به خونه برسم رفتم لباس خونگیم رو پوشیدم(عکس لباسش ا/ت اسلاید دوم)رفتم تو اشپز خونه که سونگ رو دیدم داشت صبحانه میخورد
سونگ:سلاممم صبح بخیر خانم خانما بیدار شدن
+سلام صبح توام بخیر حالا چته این قدر سر حالی
سونگ:ترم رو تموم کنم فقط یه ترم دیگه باید بخونم دیگه دانشگاهم تموم میشه میتونم برم داخل یه جای بهتر با یه حقوق بهتر کار کنم باورت میشه خیلی خوبه
+افرین خوبه حالا صبحانتو تموم کن برو دانشگاه غیبت نخوری
سونگ:باشه
+افرین بچه خوب از دانشگاه داشتی میومدی نوتلا بخر
سونگ:اوکی
+خدافظ
سونگ:خدافظ
سونگ که رفت یکم صبحانه خوردم و بلند شدم میزو جم کردم وسایل خونه رو مرتب کردم لباسا رو انداختم تو لباس شویی گرد گیری کردم جارو کردم لباسا رو پهن کردم غذا پختم بعد اتاق رو هم یکم مرتب کردم سونگ اومد نشستیم باهم غذا خوردیم بعد رفت یکم خوابید و وقتی بیدار شد رفت سر کارش منم نشستم پای گوشیم
۱۰.۰k
۰۷ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.