کودک که بودم

کودک که بودم
گمان میکردم
سردتر از بستنی چیزی وجود ندارد...

حال که فکر میکنم
میبینم سرد تر از بستنی،
قلب آدمهاییست
که تا میفهمند دوستشان داریم،
ما را ترک میکنند...!
دیدگاه ها (۱)

.دلت ڪہ تنگِ یڪ نــفر باشہتموم تلاشت رو بُڪنـے ڪہخوش بگذرونـ...

.گـاهی میرسـد که از خدادیگه نــه پـــــول میخــواینــه خونــ...

روزهایی که سپری میشود و کنار تنهایی خودمان قدم میزنیم....و ب...

کاش زندگی دکمه ی آف داشت !نه حوصله ی مرور خاطره دارم...نه حو...

من همیشه آدمی بودم که شوخی میکردم تو اوج حال بدی حال بقیه رو...

کامنت تهیونگ تو فن‌کافه💜دارم خواب میبینم؟ یه نوتیفیکیشن چطور...

فکر میکنم غمگین بودم یک خصلت انسانی نیست و حتی در اشیا هم وج...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط