black flower(p,288)

black flower(p,288)

مرد : حوصلم سر رفت.... باید عجله کنیم.

گفت اما برخلاف چیزی که انتظار داشت این تهیونگ بود که به سمتش قدم برداشت.

مرد: داری چی کار میکنی؟ میخوای با این چاقوی کوچولو به من آسیب بزنی؟

تهیونگ: دیوث از تو بیشتر جرئت دارم که با تفنگ جلوم وایستادی مثل میمون ادا در میاری .

با لحن تمسخر آمیزی گفت و بلند شروع کرد به خندیدن.

تهیونگ: درست فکر کردی آجوشی.

به مرد که همچنان به پوزخند روی اعصاب رو لباش جا خوش کرده بود گفت و ترسشو پنهان کرد.

خدای بزرگ...

اون نمی خواست به دست این مرد بهش تجاوز شه و در اخر کشته بشه اما این تنها راهش بود.

مرد: چی ؟ تو هر* زه برای من زبون درآوردی؟

تهیونگ سعی کرد چاقو رو توی پاهاش فرو کنه اما فقط یه آسیب کوچیک بهش زد و صورت مرد در هم رفت.

لعنت به این شانس....

مرد: ه* رزه کوچولو..

تهیونگ : لقب خودته .

انتظار این حرکت رو از اون پسر نداشت.

مرد: چه طور جرئت کردی این کار رو کنی؟

با خشم فریاد زد و تهیونگو محکم روی زمین هل داد.

تهیون: تهیونگگگگ....

تهیون با سرعت خودش رو به دوست پسر سابقش رسوند.

تهیون: نباید اینکار رو می کردی

با لحن ترسیده ای به پسر کوچیکتر که به خاطر برخوردش با زمین دستش صدمه دیده بود گفت.

تهیونگ : مرتیکه هول میکشمتتتتتتت

و مرد سرشو تکون داد.
دیدگاه ها (۰)

black flower(p,289)

black flower(p,290)

black flower(p,287)

ناشناس

black flower(p,268)

black flower(p,286)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط