زمانیکه تو قرار گاه رعد بودیم ، گاهی بچه ها موقع استحمام
زمانیکه تو قرار گاه رعد بودیم ، گاهی بچه ها موقع استحمام لباسای چرکشونو کنار حمام می ذاشتن تا بعداً بشورن.
بارها پیش اومده بود که وقتی برای شستن لباساشون می رفتن، می دیدن یکی اونا رو شسته و پهن کرده اما هیچ کس نمی دونست کیه!
آخر یه روز معما حل شد و یکی خبر آورد اون کسی که دنبالش بودید کسی جز تیمسار بابایی ، فرمانده ی قرارگاه نیست.
از اون به بعد بچه ها از ترس اینکه مبادا زحمت شستن لباساشون رو دوش فرمانده بابایی بیفته یا اونا رو قایم می کردن، یا زود می شستن و دیگه لباس چرک تو حمام نبود.
(پرواز تا بی نهایت صفحه ۲۳۴)
#شهدا
#تیمسار_بابایی
بارها پیش اومده بود که وقتی برای شستن لباساشون می رفتن، می دیدن یکی اونا رو شسته و پهن کرده اما هیچ کس نمی دونست کیه!
آخر یه روز معما حل شد و یکی خبر آورد اون کسی که دنبالش بودید کسی جز تیمسار بابایی ، فرمانده ی قرارگاه نیست.
از اون به بعد بچه ها از ترس اینکه مبادا زحمت شستن لباساشون رو دوش فرمانده بابایی بیفته یا اونا رو قایم می کردن، یا زود می شستن و دیگه لباس چرک تو حمام نبود.
(پرواز تا بی نهایت صفحه ۲۳۴)
#شهدا
#تیمسار_بابایی
۱.۳k
۰۹ بهمن ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.