در دلم آشوب صد قرن است .... اما بیشتر
در دلم آشوب صد قرن است .... اما بیشتر
خسته ام از دست خود از دست دنیا بیشتر
آن قدر دلتنگ لبخندم که شب را باخته
گم شدم در پهنه ی اندوه فردا بیشتر
لای لایی خوان بی گهواره ام در این غزل
غصه ام از هر زن تنهای نازا بیشتر
اهل تکرارم ...چرا اهلی شدم در این قفس ؟
تا درآیینه بنالد مرغ مینا بیشتر
در دلم آشوب دارم... اعتمادم کم شده
از غریبان کمتر و از آشناها بیشتر
چون یهودا می فروشم اعتقادم را ...که رنج
برصلیب کفر می بیند مسیحا بیشتر
شعرهای من تجسم های بغضی کهنه اند
دردهایم می شود هر لحظه افشا بیشتر
فارقم از هر فروغی .نو سرایی کرده ام
بغض صد افسانه از دیوان نیما بیشتر
#عاشقانه
#خاصترین
خسته ام از دست خود از دست دنیا بیشتر
آن قدر دلتنگ لبخندم که شب را باخته
گم شدم در پهنه ی اندوه فردا بیشتر
لای لایی خوان بی گهواره ام در این غزل
غصه ام از هر زن تنهای نازا بیشتر
اهل تکرارم ...چرا اهلی شدم در این قفس ؟
تا درآیینه بنالد مرغ مینا بیشتر
در دلم آشوب دارم... اعتمادم کم شده
از غریبان کمتر و از آشناها بیشتر
چون یهودا می فروشم اعتقادم را ...که رنج
برصلیب کفر می بیند مسیحا بیشتر
شعرهای من تجسم های بغضی کهنه اند
دردهایم می شود هر لحظه افشا بیشتر
فارقم از هر فروغی .نو سرایی کرده ام
بغض صد افسانه از دیوان نیما بیشتر
#عاشقانه
#خاصترین
۳.۶k
۲۵ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.