{سناریو}
{سناریو}
وقتی بد بوی کالجان و فهمیدن که فکر میکنیم که از ما متنفرن(دوسمون دارن)
[درخواستووووو]
نامجون:*کلاسورِ مشکی رنگش رو روی میزت میزاره و بهت خیره میشه: اونوقت کدوم احمقی بهت گفته که من ازت متنفرم؟ هرکی گفته فقط میخواسته منو از تو دور کنه! همین!
سوکجین: *ژاکت قرمز رنگش رو مرتب میکرد و از روی سکوی تخته به سمت میزش قدم برمیداشت
همینطور که پشت میزش مینشست با دستش روی صندلی کناریش زد...با صدای بلندش خطاب بهت صحبت کرد: چوی ا.ت شی! پاشو بیا بشین اینجا
با ترس و لرز کنارش نشستی
به محض نشستنت روی صندلی دستشو روی پاهات گذاشت و به سمتت برگشت: تازگیا خیلیا دارن واق واق میکنن؟ یکی از واق واقهاشون که به گوشم رسیده اینه که گفتن ازت متنفرم؟ خب چرت گفته..از این به بعد سوالی از من داشتی از خودم بپرس کیم...تاکید میکنم کیمممم ا.ت!
@nila1529
یونگی: *داشت توی سالنِ موسیقی گیتار میزد
و تو بدون هیچ اطلاعی وارد سالن شدی
به محض دیدنش خواستی برگردی که صداش مانعت شد: شین ا.ت؟؟ خوب شد خودت اومدی.. میخواستم باهات حرف بزنم!
آروم سرتو پایین انداختی و به سمتش برگشتی
از روی صندلی بلند شد به طرفت اومد
دستتو گرفت و تورو روی صندلیه رو به روییش نشوند: خبب؛ اولا..از دهن چندتا دلقک شنیدم که بهت گفتن که ازت بدم میاد و این چرت و پرتا! خب این که اصلا نقضش میکنم! کدوم گورخرِ قرمزی بهت گفته ازت بدم میاد؟ زر زده! دوماً... میتونم برای خودم داشته باشمت؟ چشمات؛ دقیقا همون طوریه که میتونم براش بمیرم!
@nila1529
جیهوپ: درحال خط خطی کردن دفتر مورد علاقش بعد از شنیدن حرف های چرت و پرت، بود
بعد از زنگ تفریح به کلاس برگشتی و خواستی سر میزت بشینی
از کنار میزش عبور کردی که مچ دستت رو گرفت: بشین همینجا
صداش کاملا جدی و عصبانی بود!
به محض نشستنت به سمتت برگشت و بی معطلی شروع به بوسیدنت کرد؛
و طوری میبوسید که انگار به رودِ عسل رسیده!
بعد از بوسیدنت به چشم هات خیره شد و دستت رو فشرد: عاشقتم!!
وقتی بد بوی کالجان و فهمیدن که فکر میکنیم که از ما متنفرن(دوسمون دارن)
[درخواستووووو]
نامجون:*کلاسورِ مشکی رنگش رو روی میزت میزاره و بهت خیره میشه: اونوقت کدوم احمقی بهت گفته که من ازت متنفرم؟ هرکی گفته فقط میخواسته منو از تو دور کنه! همین!
سوکجین: *ژاکت قرمز رنگش رو مرتب میکرد و از روی سکوی تخته به سمت میزش قدم برمیداشت
همینطور که پشت میزش مینشست با دستش روی صندلی کناریش زد...با صدای بلندش خطاب بهت صحبت کرد: چوی ا.ت شی! پاشو بیا بشین اینجا
با ترس و لرز کنارش نشستی
به محض نشستنت روی صندلی دستشو روی پاهات گذاشت و به سمتت برگشت: تازگیا خیلیا دارن واق واق میکنن؟ یکی از واق واقهاشون که به گوشم رسیده اینه که گفتن ازت متنفرم؟ خب چرت گفته..از این به بعد سوالی از من داشتی از خودم بپرس کیم...تاکید میکنم کیمممم ا.ت!
@nila1529
یونگی: *داشت توی سالنِ موسیقی گیتار میزد
و تو بدون هیچ اطلاعی وارد سالن شدی
به محض دیدنش خواستی برگردی که صداش مانعت شد: شین ا.ت؟؟ خوب شد خودت اومدی.. میخواستم باهات حرف بزنم!
آروم سرتو پایین انداختی و به سمتش برگشتی
از روی صندلی بلند شد به طرفت اومد
دستتو گرفت و تورو روی صندلیه رو به روییش نشوند: خبب؛ اولا..از دهن چندتا دلقک شنیدم که بهت گفتن که ازت بدم میاد و این چرت و پرتا! خب این که اصلا نقضش میکنم! کدوم گورخرِ قرمزی بهت گفته ازت بدم میاد؟ زر زده! دوماً... میتونم برای خودم داشته باشمت؟ چشمات؛ دقیقا همون طوریه که میتونم براش بمیرم!
@nila1529
جیهوپ: درحال خط خطی کردن دفتر مورد علاقش بعد از شنیدن حرف های چرت و پرت، بود
بعد از زنگ تفریح به کلاس برگشتی و خواستی سر میزت بشینی
از کنار میزش عبور کردی که مچ دستت رو گرفت: بشین همینجا
صداش کاملا جدی و عصبانی بود!
به محض نشستنت به سمتت برگشت و بی معطلی شروع به بوسیدنت کرد؛
و طوری میبوسید که انگار به رودِ عسل رسیده!
بعد از بوسیدنت به چشم هات خیره شد و دستت رو فشرد: عاشقتم!!
۳۸.۹k
۱۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.