یادم نیست کجا خوانده بودم که دلیل ترس آدمها از تغییر اطر

یادم نیست کجا خوانده بودم که دلیل ترس آدم‌ها از تغییر اطرافیان یا محیط همیشگی‌شان این است که دیگر نمی‌توانند خودشان را در دل این تحولات تازه پیدا کنند. در واقع مشکل حقیقی‌شان با اصل تغییر نیست که شاید مثبت بوده باشد یا منفی، بلکه به خاطر این است که دیگر جایی در آن ندارند و هر آنچه پیش از این بلد بودند حالا تاریخ مصرف گذشته و مستهلک شده. پس احساس خطر و ناامنی می‌کنند و فریاد می‌زنند «تو تغییر کردی، فلان چیز عوض شده، دیگر هیچ چیز مثل قبل نیست»

احتمالاً برای همه‌مان پیش آمده که از تغییر وضعیتی ترسیده باشیم. به دور و بر مه‌آلودمان نگاه کرده و پرسیده باشیم: «اینجا کجاست؟ من چیزی نمی‌بینم.» گاهی با احساس گمشده‌ای در کابوسی بی مبدا و مقصد، دست‌ها را جلوتر از بدنمان دراز کرده و کورمال کورمال به حرکت ادامه داده‌ایم تا به شناختی تازه از وضعیت جدید برسیم و گاهی همان جایی که بودیم مانده‌ایم و زانوهای لرزانمان را بغل کرده و پریشان و هراسان انتظار کشیده‌ایم. انتظار برای چه؟ شاید برای ناپدید شدن مه و تابیدن نور، شاید هم برای معجزه‌ای که بتواند چرخ زمان را معکوس بچرخاند و همه چیز را مثل سابق کند.

اما احتمالاً معجزه‌ای در کار نخواهد بود. بهتر است بلند شویم و همراه با تغییر حرکت کنیم. یا به قواعد تازه عادت می‌کنیم، یا پا از این ابهام غبارآلودِ مجهول بیرون می‌گذاریم و بالاخره رهایش می‌کنیم. جاده ادامه دارد.

#آنالی_اکبری
دیدگاه ها (۰)

هنوز صداش خوب یادمه... فرقی نداشت سر صبح یا سر ظهر، هر وقت م...

مادربزرگم همیشه بهم می‌گفت، هیچوقت جلوی قطره اشکی که وقتِ دل...

باد پاییزی ؟ کاش خدا بودم نسیم خنک اول مهر میشدم که بپیچم ل...

بالاخره در زندگی هر آدمی ،یک نفر پیدا می شود که بی مقدمه آمد...

همه مان...جای خالی کسی را احساس می کنیم که فقط می دانیم باید...

⁨ این متنو درکش می کنی⁉️سال‌هاست نقش‌هایی را بازی می‌کنیم که...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط