فیک تهیونگ پارت دوم
فیک تهیونگ پارت دوم
تهیونگ پارت۲
از دید ا/ت بستنیمو میخوردم به نیم رخ تهیونگ نگا میکردم اون واقعا خیلی خوشگله کاش میشد اونم منو دوسم داشت ولی این فقط یه طرفه بود هه ا/ت: تهیونگا بریم دیگهجکار میکنی دوساعت من میخوام برم لباس بگیرم مغازه بسته میشههههههه تهیونگ: باشه «نیم ساعت بعد» بلخره رسیدیم از ماشین پیاده شدم تهیونگم امراهم اومد رفتیم تویه فروشگاه وای چقد چیزای قشنگی داره دست تهیونگو گرفتم رفتم تو لباس فروشی یه لباس مجلسی برداشتم با چند ست استایل خفن وای چقدر هات میشم ا/ت: بیب حساب کن بریم😂💔 بدبخت تهیونگم کارتشو داد به من منم تا تونستم خرید کردم تو این باشه کارتشو به من نده بعد از چند ساعت رسیدیم خونه رفتم حموم «یک ساعت بعد»حوله رو دور خودم پیچیدم اومدم بیرون نگاهی به ساعت انداختم جیغ زدم ا/ت: وایی یه ساعت وقتت دارممم به تهیونگ نگا کردم که از خواب پریده بود منم بودم خسته میشم بعد از حمل اون همه لباس این جور چیزا ا/ت:اوپا از خواب بلند شوو اماده شو تهیونگو با هزار بدبختی بوده از خواب بیدار کردم رفت اماده بشه منم رفتم لباس مجلسی که خریده بودمو پوشیدم یه ارایش ملایم کردم وایمثل پرنسسا شدم چشم همه شونو درمیارم تهیونگم اماده شده بود ا/ت: وای چقدر خوشگل شدی اوپا تهیونگ: اوپاا!
ا/ت: اوهوم تو اوپایه منی تهیونگ یه لبخند دل نشین زد
*****
از نظر تهیونگ
از خواب بلند شدم دست صورتمو شستم کت شلوار پوشیدم به خودم تو اینه نگا کردم وای چقدر خوشتیپ شدی از اتاق پرو اومدم بیرون به ا/ت نگا کردم محو خوشگلی ا/ت شده بودم وای چقدر هات شده ولی لباسش خیلی بازه نباید بهش چیزی میگفتم بزار فردا شب بشه اونا مال خودم میکنم یه نیشخند زدم(قبلش از نظر ا/ت فهمیدین چه اتاقفی افتاد بریم ادامه) گفتم:«ا/ت خیلی خوشگل شدی»
ا/ت بهم گفت:«مرسی اوپا» از خونه اومدیم بیزون به سمت ماشین حرکت کردیم در ماشینو برای ا/ت باز کردم مثل پرنسسا درستمو گرفت سوار ماشین شد
خودمم سوار شدم به سمت جشنی که دوست ا/ت بهش ادرس داده بود حرکت کردم بعد از نیم ساعت رسیدیم پیاده شدم رفتم سمت چپ ماشین در رو برای ا/ت باز کردم دستمو گرفت ازماشین اومد بیرون داخل جشن نگاه خیره خیلی هارو روی خودم و ا/ت احساس میکردم بی توجه به سمت میز حرکت کردیم روی صندلی نشسته بودم
پارت ۳رو نوشتم ولی گزاشتم صبح بزارم
تهیونگ پارت۲
از دید ا/ت بستنیمو میخوردم به نیم رخ تهیونگ نگا میکردم اون واقعا خیلی خوشگله کاش میشد اونم منو دوسم داشت ولی این فقط یه طرفه بود هه ا/ت: تهیونگا بریم دیگهجکار میکنی دوساعت من میخوام برم لباس بگیرم مغازه بسته میشههههههه تهیونگ: باشه «نیم ساعت بعد» بلخره رسیدیم از ماشین پیاده شدم تهیونگم امراهم اومد رفتیم تویه فروشگاه وای چقد چیزای قشنگی داره دست تهیونگو گرفتم رفتم تو لباس فروشی یه لباس مجلسی برداشتم با چند ست استایل خفن وای چقدر هات میشم ا/ت: بیب حساب کن بریم😂💔 بدبخت تهیونگم کارتشو داد به من منم تا تونستم خرید کردم تو این باشه کارتشو به من نده بعد از چند ساعت رسیدیم خونه رفتم حموم «یک ساعت بعد»حوله رو دور خودم پیچیدم اومدم بیرون نگاهی به ساعت انداختم جیغ زدم ا/ت: وایی یه ساعت وقتت دارممم به تهیونگ نگا کردم که از خواب پریده بود منم بودم خسته میشم بعد از حمل اون همه لباس این جور چیزا ا/ت:اوپا از خواب بلند شوو اماده شو تهیونگو با هزار بدبختی بوده از خواب بیدار کردم رفت اماده بشه منم رفتم لباس مجلسی که خریده بودمو پوشیدم یه ارایش ملایم کردم وایمثل پرنسسا شدم چشم همه شونو درمیارم تهیونگم اماده شده بود ا/ت: وای چقدر خوشگل شدی اوپا تهیونگ: اوپاا!
ا/ت: اوهوم تو اوپایه منی تهیونگ یه لبخند دل نشین زد
*****
از نظر تهیونگ
از خواب بلند شدم دست صورتمو شستم کت شلوار پوشیدم به خودم تو اینه نگا کردم وای چقدر خوشتیپ شدی از اتاق پرو اومدم بیرون به ا/ت نگا کردم محو خوشگلی ا/ت شده بودم وای چقدر هات شده ولی لباسش خیلی بازه نباید بهش چیزی میگفتم بزار فردا شب بشه اونا مال خودم میکنم یه نیشخند زدم(قبلش از نظر ا/ت فهمیدین چه اتاقفی افتاد بریم ادامه) گفتم:«ا/ت خیلی خوشگل شدی»
ا/ت بهم گفت:«مرسی اوپا» از خونه اومدیم بیزون به سمت ماشین حرکت کردیم در ماشینو برای ا/ت باز کردم مثل پرنسسا درستمو گرفت سوار ماشین شد
خودمم سوار شدم به سمت جشنی که دوست ا/ت بهش ادرس داده بود حرکت کردم بعد از نیم ساعت رسیدیم پیاده شدم رفتم سمت چپ ماشین در رو برای ا/ت باز کردم دستمو گرفت ازماشین اومد بیرون داخل جشن نگاه خیره خیلی هارو روی خودم و ا/ت احساس میکردم بی توجه به سمت میز حرکت کردیم روی صندلی نشسته بودم
پارت ۳رو نوشتم ولی گزاشتم صبح بزارم
۱۵۳.۱k
۱۵ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.