صدای تو را دوست دارم
صدای تو را دوست دارم
صدای تو، از آن و از جاودان می سراید.
صدای تو از لاله زاران که بر باد...
صدای تو از نوبهاران که در یاد می آید.
صدای تو را...رنگ و بوی صدای تو را، دوست دارم.
صدای تو از آن سوی شور
از پشت بیداد می آید.
و جان دل من... دل جانم از آن به فریاد می آید.
صدای تو اندوه خیام را دارد.
در آن دم که چون کهکشان؛
ابری از ماهتاب و ستاره؛
نوای غزل های حافظ بر آن شادخواران و اندوهگزاران؛ ببارد؛ بشارد.
صدای تو... اندوه شاد صدای تو را دوست دارم.
مخالف سرای همایون و بیداد
صدای تو در پرده ی دلکش شور زیباست
و بر موجزاران دشتی.... و بر اوجساران ماهور
و در هرچه گوشه ست از هرچه پرده ست.
حریر صدایت به تحریر؛ چو بر صیقل برکه ها؛
بازی نور زیباست...
صدای تو همبفتی از مخمل آب و از طعم آتش
صدای تو؛ چون روح آیینه؛ بی خش و بی غش
جهان در صدای تو آبی ست...
و زیر و بم هرچه از اصفهان در صدای تو آبی ست.
و هر سنت از دیرگاهان و هر بدعت از ناگهان
در صدای تو آبی ست...
و نو می شود کهنه؛ وقتی که از پنجره ی حنجره ی تو گذر می کند.
و تالار پژواک را در دل و جان تو به صد چلچراغ از برافروختن؛
چو تالار آیینه؛ از چارسو شعله ور می کند.
به هر گاهی از خوش ترین های بیگاه؛
صدایت؛ چو قالیچه ی نور می آید.
وزین آسمان ترشروی مرا می رباید؛ مرا می برد دور؛
سوی مخملستان ژرف پگاه آسمان نشابور
صدای تو بیداد اندوه در شور شادی
صدای تو فریاد زنجیر و گلبانگ آزادی من؛
صدای تو آبادی من؛ صدای تو هیهای ویرانی من؛
صدای تو معنای ایرانی من...
صدای تو... صدای تو...
ای دوست... ای من... کجایی؟
که از ناکجاها می آیی و از آن مرا می ربایی.
و من هیچ؛ من هیچ تر؛ من نه من...
من منم؛ تا می آیی؟...
و سیم نسیم است اینک که بندد
میان تو تا من؛ پل؛ ای دوست...
و موسیقی غربت من نثار صدایت...
که در انفجارش؛ من از اشک خونین؛
به روی صدایت فشانم گل...
*فشانم گل؛ ای دوست... ای دوست...
شعر دکتر #اسماعیل_خویی برای استاد#محمدرضا_شجریان
پ ن : یک مهر زادروز استاد #محمدرضا_شجریان ، خسرو آواز ایران، که صدایش بیانگر تاریخ و قدمت این خاک است
صدای تو، از آن و از جاودان می سراید.
صدای تو از لاله زاران که بر باد...
صدای تو از نوبهاران که در یاد می آید.
صدای تو را...رنگ و بوی صدای تو را، دوست دارم.
صدای تو از آن سوی شور
از پشت بیداد می آید.
و جان دل من... دل جانم از آن به فریاد می آید.
صدای تو اندوه خیام را دارد.
در آن دم که چون کهکشان؛
ابری از ماهتاب و ستاره؛
نوای غزل های حافظ بر آن شادخواران و اندوهگزاران؛ ببارد؛ بشارد.
صدای تو... اندوه شاد صدای تو را دوست دارم.
مخالف سرای همایون و بیداد
صدای تو در پرده ی دلکش شور زیباست
و بر موجزاران دشتی.... و بر اوجساران ماهور
و در هرچه گوشه ست از هرچه پرده ست.
حریر صدایت به تحریر؛ چو بر صیقل برکه ها؛
بازی نور زیباست...
صدای تو همبفتی از مخمل آب و از طعم آتش
صدای تو؛ چون روح آیینه؛ بی خش و بی غش
جهان در صدای تو آبی ست...
و زیر و بم هرچه از اصفهان در صدای تو آبی ست.
و هر سنت از دیرگاهان و هر بدعت از ناگهان
در صدای تو آبی ست...
و نو می شود کهنه؛ وقتی که از پنجره ی حنجره ی تو گذر می کند.
و تالار پژواک را در دل و جان تو به صد چلچراغ از برافروختن؛
چو تالار آیینه؛ از چارسو شعله ور می کند.
به هر گاهی از خوش ترین های بیگاه؛
صدایت؛ چو قالیچه ی نور می آید.
وزین آسمان ترشروی مرا می رباید؛ مرا می برد دور؛
سوی مخملستان ژرف پگاه آسمان نشابور
صدای تو بیداد اندوه در شور شادی
صدای تو فریاد زنجیر و گلبانگ آزادی من؛
صدای تو آبادی من؛ صدای تو هیهای ویرانی من؛
صدای تو معنای ایرانی من...
صدای تو... صدای تو...
ای دوست... ای من... کجایی؟
که از ناکجاها می آیی و از آن مرا می ربایی.
و من هیچ؛ من هیچ تر؛ من نه من...
من منم؛ تا می آیی؟...
و سیم نسیم است اینک که بندد
میان تو تا من؛ پل؛ ای دوست...
و موسیقی غربت من نثار صدایت...
که در انفجارش؛ من از اشک خونین؛
به روی صدایت فشانم گل...
*فشانم گل؛ ای دوست... ای دوست...
شعر دکتر #اسماعیل_خویی برای استاد#محمدرضا_شجریان
پ ن : یک مهر زادروز استاد #محمدرضا_شجریان ، خسرو آواز ایران، که صدایش بیانگر تاریخ و قدمت این خاک است
- ۷.۷k
- ۰۱ مهر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط