توی دوره ی ما روز معلم و کادوی خوب به معلم دادن خیلی رقاب
توی دورهی ما روز معلم و کادوی خوب به معلم دادن خیلی رقابتی بود، کلاس سوم که بودم بابا ورشکست شده بود و یکسال بود گوشه خونه بیشتر میخوابید، مادرم برای مردم سبزی پاک میکرد، رب درست میکرد، مربا، با پولش برامون یه چیزایی تهیه میکرد اونقدر این موضوع رو با پوست و جونم درک میکردم که توی خونه حرفی نمیزدم از اینکه روز معلم نزدیکه، صبح که من رو رسوند سریع خداحافظی کردم و رفتم توی حیاط که بقیه رو نبینه و متوجه بشه. سر کلاس که رفتیم همه هدیه ها رو میبردن جلوی میز معلم و دلبری میکردن، به ترتیب میزهاشون برای اینکه نوبتم رد بشه اجازه گرفتم رفتم دستشویی و آبخوری، توی حیاط چرخیدم و چرخیدم، تا ناظم صدام کرد چرا توی حیاط میچرخم، تا رفتم سرکلاس در کلاس رو زدن ناظم بود، قلبم توی دهنم بود، یه دستهگل بزرگ دستش بود گفت مادرت آورده برای معلم... با بغض و بی قراریِ آغشته به شادی گل رو دادم به معلمم... ظهر از مادرم پرسیدم مامان چرا کادو گرفتی؟ گرون نبود؟ گفت دیروز خانم فلانی تمام مرباهای به و هویج رو خرید، صبح زودم از مغازه گل خریدم برات. خوشحالی تو ارزشش از هرچیزی بالاتره...
هیچوقت این صحنه یادمنمیره...گرچه هنوزم شرمنده محبت مادرم میشم که تو اون حالتمون، بخاطر من هدیه گرفت (:
✍️ فانوس
https://eitaa.com/fanousofficial
. . .
#خدا
#فانوس۳۱۳
#آرامشمی_خدا
#دلنوشته
#مادر
#عاشقانه
#عاشقانه_خاص
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
هیچوقت این صحنه یادمنمیره...گرچه هنوزم شرمنده محبت مادرم میشم که تو اون حالتمون، بخاطر من هدیه گرفت (:
✍️ فانوس
https://eitaa.com/fanousofficial
. . .
#خدا
#فانوس۳۱۳
#آرامشمی_خدا
#دلنوشته
#مادر
#عاشقانه
#عاشقانه_خاص
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
۲.۵k
۲۱ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.