زندگیمافیایی

#زندگی_مافیایی

#پارت_۹

/ ویو

رفتیم اتاق کار تهیونگ و اونجا دیدم که تهیونگ رو کله بابام تفنگشو گرفته..

(علامت پدر ات &)

& دخترم..حالت خوبه عزیزم؟ کاریت نکردن که

/ تو..تو منو چی‌فرض کردی هااا..دو روزه اصلا نگران‌من شدی؟؟اصلا فهمیدی من نیستم؟؟؟

& دخترم..اینجور نگو..دوروزه همه جارو دنبالت گشتم

_ دروغ میگه من در برابر تو اموالشو خواستم نداد و گفت دخترم ارزششو نداره و حالا مظلوم بازی در میاره

& ا/ت دخترم حاضری باباتو بکشه

/ آره..برام هیچ فرقی‌ندارع بمیری یا نه..به خاطر تو من جوونی‌مو از دست دادم..تو خیلی آدم‌بی‌شرفی هستی..یه بار..یه بار هم نتونستم بگم که من یه بابایی دارم که مث کوه پشتمه..میدونی چیه..من اینجا خالم بهتره..بهتر از اینه که هر روز تورو ببینم و بیشتر شبا به خاطر مس*تی تو من کتک بخورم..

_ ببرش..هر چقدر هم ازش متنفر باشه..دیدن مرگ پدر واقعا سخته

/ برای تو آقای کیم..برا من اصلا سخت نیس کلی میرم..نمیخام خون کثیفشو ببینم..

/ ویو

رفتیم اتاق البته کوک یه چیزی به‌گوش ته گفته بود..بعدش اومد و باهم رفتیم اتاق

/ چی بهش گفتی

* بهش گفتم که نمیخام ببینم که چجور میمیره جون میخام پیش تو باشم..

/ بانیی..

* جانمم

/ خیلی دوست دارم..واقعا فکرشو نمیکردم که منو دوست داشته باشی..

* من بی نهایت دوست دارم..

زل زده بودم به لباش که نزدیک تر اومد و منم عقب رفتم و چسبیدم به دیوار دستاشو کنارم گذاشت و منم فقط به لباش زل زده بودم که اومد نزدیک تر..صورتش فقط یک میلی متر فاصله داشت..نفس هاش داغ بود..یکم پایین تر نگاه کردم..نه..امکان نداره..

* خیلی بدی

/ چرا؟؟

* نمیبینی چقد بزرگ شدهه..چقد شق شده..الان من جواب ته رو چجور بدم...اونم منو خیلی دوس داره و به من همیشه که تنهاییم میگه بیبی..اگه متوجه شه بدجور به ف*ک میده منو

/ یه راه هس..درسته خودمم بدم میاد ولی مجبوریم..

* اینجاا..نه

/ منحرفف..منظورم یه چیز دیگس..باید برات سا* بزنم..

* پس زود باش که الان ته میاد

مجبور بودم ولی چون دوسش داشتم مشکل نبود دیدن حالش منو هم تحر*ک می‌کرد..زود زیپشو کشیدم‌پایین با باکسرش و بعد کردم دهنم..این ویسگون عزیز نمیزاره ادامه بدم خلاصه با ذهن منحرف خودتون ناله های مردونه کوک رو تصور کنید..بعد تو دهنم ریخت و منم قورت دادم و زود کشید بالا

* خیلی خوب بودی

/ نمیخواستم اولین تجربه‌مون اینجور باشه ولی خوب تو هم عالی بودی..

* دعا کن هرچه زود تر از اینجا خلاص شیم..

که یهو صدای تفنگ اومد..ترسیدم و پریدم بغل‌کوک اونم منو گرفت و دستاشو گذاشت زیر باصن مبارکم..

/ برو دیگه الان شک میکنه..

* باشه خوشگلم..

* پرش زمانی..

شب ساعت ۳ صبح البته بگم و...

شرایط

لایک: ۱۰

کام: ۹
دیدگاه ها (۲۵)

۸۰۰ تایی شدنمون مبارککک

فصل بعد رو کمی بعد میزارم

#پاستیل‌های‌بنفش#فصل‌یکمن چند چیز مهم درباره ی گربهی موج سوا...

لطفا رای بدیییین

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط