مادر بزرگم آخر همهی تلفنهایش میگفت

مادر بزرگم آخرِ همه‌ی تلفن‌هایش میگفت:
کاری نداشتم که!
زنگ زده بودم صداتون را بشنوم
ما هم که جوان و جاهل،
چه می‌دانستیم صدا با دل ِ آدم
چه می‌کند...
دیدگاه ها (۱)

چیه این آدمیزاد!نباشه فراموش میشه،باشه از چشم میفته...

بـهــتــریـنּ روزاے عـمــرمـــون دارہ مــیگـذرہ بــدونּ خـوش...

مو کُر#بختیاری فارسی نَدونم به زبون مادریم دردت به جونم

حرف مردم مانند موج دریاست..!اگر مقابلش بایستی،خسته میشویو اگ...

🍁مادربزرگم آخرِ همه‌ی تلفن‌هایش میگفت:کاری نداشتم که!زنگ زده...

او پزشک نیست اما درد ها را ماهرانه تشخیص می دهداو نوازنده نی...

جیمین فیک زندگی پارت ۶۸#

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط