مرز در عقل و جنون باریک است

.
مرز در عقل و جنون باریک است
کفر و ایمان چه به هم نزدیک است

عشق هم در دل ما سردرگم
مثل ویرانی و بهت مردم

گیسویت تعزیتی از رویا
شب طولانی خون تا فردا

خون چرا در رگ من زنجیر است؟
زخم من تشنه تر از شمشیر است

مستم از جام تهی، حیرانی
باده نوشیده شده پنهانی

عشق تو پشت جنون محو شده
هوشیاریست، نگو سهو شده

من و رسوایی و این بار گناه
تو و تنهایی و آن چشم سیاه

از من تازه مسلمان بگذر
بگذر از سر پیمان، بگذر

دین دیوانه به دین عشق تو شد
جاده ی شک به یقین عشق تو شد

#افشین_یداللهی
#afshinyadollahi

از مجموعه ی #جنون_منطقی
#انتشارات_نگاه
.
دیدگاه ها (۱)

شهر از هجومِ خاطره‌هایت به من پُر استبعد از تو، شهر از منِ د...

.گاهینگاهتآنقدر نافذ استکهخودم را نهدیوار پشت سرم رادر چشمت ...

.سر بریدند آسمان را در زمینچیست حسِ مردمِ این سرزمین؟خوابِ د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط