(پارت ۱۱)
(پارت ۱۱)
"جین"
که.....
هیچی تغییر جهت دادم و پیشونیش رو بوسیدم. خخخخ چیه فکر کردین میخوام لباشو ببوسم نه داداش ما ازین غلطا نمیکنیم. (چرا؟) چرا نداره دیگه خوب اون هم جنسمه چطور میتونم ببوسمش.
(ولی خوب شما هم دل دارین دیگه) درست ولی نه برای هم جنسمون. (عه پس چرا وقتی داشتی نزدیکش میشدی قلبت تند تند میزد.) چی؟ من؟ کی گفته؟ (برو خودتو خر کن کاملا مشخص بود) اشتباه برداشت کردی وجی جون. حالا هم اگه میشه خفه شو من کار دارم.
وقتی از دعوام با وجدانم بیرون اومدم متوجه گوشای سرخ نامی شدم که دوباره حس شیطنتم پدیدار شد.
من: چیشده نامی جون چرا سرخ شدی داداش؟
نامی: چ..چی؟ من؟ ن..نه سرخ نیستم.
من: چرا گوشات داره داد میزنه.
دستاش رو روی گوشاش گذاشت و گفت: نامی: گوشای من سرخ نیست اشتباه برداشت کردی.
بعدم منو حال داد و به طرف در رفت.
نامی: سریع بیا پایین بچه ها منتظرن.
و بعد هم رفت.
خخخخ بچم خجالت کشید. به طرف سرویس رفتم و یه آبی به دست و صورتم کشیدم و بعد تعویض لباس هام از اتاق بیرون اومدم و به سمت آشپز خونه رفتم. که با دیدن دوباره ی اون دختر اخمام تو هم رفت. این دیگه اینجا چیکار میکنه؟ اصلا این چیه پوشیده؟ (ارضم به حضور اول شما که ایشون خودشون اول صبی گفت که خدمتکاره و ارضم به حضور دوم شما که اونا لباسای خدمتکار هاست) خیله خوب حالا تو هم هی ارضم ارضم میکنه.
با اخم رفتم و رو صندلی خالی کنار نامجون نشستم. که نشستم همانا و توجه نکردن نامجون بهم هم همانا.
وا این چش شده؟ (تغصیر تویه دیگه با این شوخیات) درک نمی کنم تو مگه وجدان من نیستی نباید از من حمایت کنی جلبک!؟. (مجبور نیستم) داری میری رو اعصابم. (مگه تا الان کجا می رفتم) می بندی یا ببندم. (باشه باشه میبندم ولی اینو بدون چون اوضاع خیط بود بستما والا همیشه بازه) وجدااااااان. (چیه تو خودت منحرفی دهنم رو میگم همیشه بازه تو به کجا فکر میکنی؟ )
میخواستم دوباره جواب وجدانم رو بدم که با تکون های شدید یکی از کل کل باهاش بیرون اومدم.
من: هااا؟ چیه؟ مگه داری گهواره بچه تکون میدی؟
کوک: داداش والا گهواره بچه رو هم تکون میدادم الان بچه بیدار بود سیل گریش هم در حال خشک شدن بود. کجایی چرا هرچی صدات میزنم نمیشنوی؟
من: هیچی بابا تو فکر بودم.
کوک: تو فکر چی بودی کَلَک.
حوصله جواب نداشتم به خاطر همین یه جوری نگاش کردم که خودش فهمید و سرش رو انداخت تو ظرف غذاش و غذاش رو خورد. هعی خدا اینم رییس ما داریم. منم مشغول شدم که....
سلام سلام اینم از یه پارت دیگه حال کنید. 😉😂
"جین"
که.....
هیچی تغییر جهت دادم و پیشونیش رو بوسیدم. خخخخ چیه فکر کردین میخوام لباشو ببوسم نه داداش ما ازین غلطا نمیکنیم. (چرا؟) چرا نداره دیگه خوب اون هم جنسمه چطور میتونم ببوسمش.
(ولی خوب شما هم دل دارین دیگه) درست ولی نه برای هم جنسمون. (عه پس چرا وقتی داشتی نزدیکش میشدی قلبت تند تند میزد.) چی؟ من؟ کی گفته؟ (برو خودتو خر کن کاملا مشخص بود) اشتباه برداشت کردی وجی جون. حالا هم اگه میشه خفه شو من کار دارم.
وقتی از دعوام با وجدانم بیرون اومدم متوجه گوشای سرخ نامی شدم که دوباره حس شیطنتم پدیدار شد.
من: چیشده نامی جون چرا سرخ شدی داداش؟
نامی: چ..چی؟ من؟ ن..نه سرخ نیستم.
من: چرا گوشات داره داد میزنه.
دستاش رو روی گوشاش گذاشت و گفت: نامی: گوشای من سرخ نیست اشتباه برداشت کردی.
بعدم منو حال داد و به طرف در رفت.
نامی: سریع بیا پایین بچه ها منتظرن.
و بعد هم رفت.
خخخخ بچم خجالت کشید. به طرف سرویس رفتم و یه آبی به دست و صورتم کشیدم و بعد تعویض لباس هام از اتاق بیرون اومدم و به سمت آشپز خونه رفتم. که با دیدن دوباره ی اون دختر اخمام تو هم رفت. این دیگه اینجا چیکار میکنه؟ اصلا این چیه پوشیده؟ (ارضم به حضور اول شما که ایشون خودشون اول صبی گفت که خدمتکاره و ارضم به حضور دوم شما که اونا لباسای خدمتکار هاست) خیله خوب حالا تو هم هی ارضم ارضم میکنه.
با اخم رفتم و رو صندلی خالی کنار نامجون نشستم. که نشستم همانا و توجه نکردن نامجون بهم هم همانا.
وا این چش شده؟ (تغصیر تویه دیگه با این شوخیات) درک نمی کنم تو مگه وجدان من نیستی نباید از من حمایت کنی جلبک!؟. (مجبور نیستم) داری میری رو اعصابم. (مگه تا الان کجا می رفتم) می بندی یا ببندم. (باشه باشه میبندم ولی اینو بدون چون اوضاع خیط بود بستما والا همیشه بازه) وجدااااااان. (چیه تو خودت منحرفی دهنم رو میگم همیشه بازه تو به کجا فکر میکنی؟ )
میخواستم دوباره جواب وجدانم رو بدم که با تکون های شدید یکی از کل کل باهاش بیرون اومدم.
من: هااا؟ چیه؟ مگه داری گهواره بچه تکون میدی؟
کوک: داداش والا گهواره بچه رو هم تکون میدادم الان بچه بیدار بود سیل گریش هم در حال خشک شدن بود. کجایی چرا هرچی صدات میزنم نمیشنوی؟
من: هیچی بابا تو فکر بودم.
کوک: تو فکر چی بودی کَلَک.
حوصله جواب نداشتم به خاطر همین یه جوری نگاش کردم که خودش فهمید و سرش رو انداخت تو ظرف غذاش و غذاش رو خورد. هعی خدا اینم رییس ما داریم. منم مشغول شدم که....
سلام سلام اینم از یه پارت دیگه حال کنید. 😉😂
۲.۹k
۳۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.