رفتی و دل بردی و جان من از غم سوختی


رفتی و دل بردی و جان من از غم سوختی

بازگرد آخر، که چندین ظلم نتوان کرد و رفت

#هلالی_جغتایی


دیدگاه ها (۰)

‌ای شب به من بگو...اکنون ستاره‌ها...نجواگران مرثیه ی عشق کیس...

‌‌تو کیستی که صدایت به آب می‎ماندتبسّمت به گل آفتاب می‎ماندت...

‌شب است و خاطره ای می خزد به بستر منتو نیستی و خیال تو را، ب...

ماجرای من و توباورِ باورها نیست !ماجراییستکه در حافظه ی دنیا...

سید عرشی شعر عاشقانه

اززیر چادرت نگاه به ما می کنیبردی دل و جان ما چه جلوه ها می ...

بیهوده مکوبید درِ خانهٔ ویران شده ام رادر منزل تنهائیِ من جز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط