پارت ۱۰
#پارت_۱۰
صبح پاشدم.تانیا روهم بیدار کردم.سزیع خاضر شدیم و رفتیم پایین.آلما هم سر میز صبحونه نشسته بود.تانیا زد رو شونهٔ آلما و گفت:
+سلام خانوم لوس.صبح بخیر.
آلما روشو برگردوند.یه سلام آروم گفت و چاییشو خورد.بعد رو به مامان گفت+مامان یه زنگ بزن آژانس من برم
_وا،مگه سوگل نمیا دنبالت؟
+نه امروز دانشگاه نمیاد
_خب آنا میبرت دیگه!!
+مامان میخوام با آژانس برم
رو بهش گفتم :لوس نشو دیگه وایسا الان باهم میریم.
سریع با تانیا صبحونمونو خوردیم و رفتیم سواذ ماشین شدیم.آلما عقب نشسته بودبرگشتم سمتش
+که چی واسه من قیافه گرفتی؟؟خیر سرم خواهر بزرگترتم درسته همش یسال بزرگترم ولی خب.دوس دارم ابجیم همه چیشو بهم بگه.نه اینکه با قاپیدن گوشی و در اتاق قفل کردن ازش بفهمم
_خب تو میزاری؟میخواستم همین امروز که داری من میبری دانشگاه بهت بگم قضیهٔ مهمونیو اینکه با عرفان حرف زدم
+خب حالا مهمونیو میری؟
_نمیدونم.
+مهمونی واسه کی هس؟
_واسه یکی از این خواننده زیرزمینیا
یهو تانیا گفت:وایسا ببینم باغ لواسون؟؟
آلما با چشای گرد گفت:آره
+عه منم دعوتم،البته منو آرتین.
_عه.پس خوش میگذره
جلو دانشگاه آلما نگه داشتم.آلما هم با خدافظی از منو تانیا پیاده شد.
اونروز تا 3 کلاس داشتیم.تانیا رو تا جلو خونشون رسوندم
+تانیا ادرس؟
_آها وایسا.
از کیفش یه کاغذو خودکا در آورد و آدرسونوشت.
_نزدیکه.الان که خیلی زوده میخوای بری!
+الان نمیرم.برم خونه گیتارمو بردارم،ناهار بخورم.برم
_باشه فقط مواظب خودت باش.
+هستم.
ساعت 5 جلویه ساختمون بودم.3 طبقه بود.زنگه سومو فشار دادم.
صدای یه پسر:_بله؟
+برای تست گیتتار اومدم.
در باز شد و رفتم تو آسانسورور زدم.یهو استرس گرفتم الکی،سوار آسانسور شدم.خودمو تو آینه نگاه کردم شالو شلوار زرشکی با مانتو مشکی که روش طرح های زرشکی داشت.تیپ هنرمندی زده بودم.آسانسور رسید طبقه سوم.اومدم بیرون.خب،تو اون طبقه یه واحد بیشتر نبود.
(نظر بدید)
صبح پاشدم.تانیا روهم بیدار کردم.سزیع خاضر شدیم و رفتیم پایین.آلما هم سر میز صبحونه نشسته بود.تانیا زد رو شونهٔ آلما و گفت:
+سلام خانوم لوس.صبح بخیر.
آلما روشو برگردوند.یه سلام آروم گفت و چاییشو خورد.بعد رو به مامان گفت+مامان یه زنگ بزن آژانس من برم
_وا،مگه سوگل نمیا دنبالت؟
+نه امروز دانشگاه نمیاد
_خب آنا میبرت دیگه!!
+مامان میخوام با آژانس برم
رو بهش گفتم :لوس نشو دیگه وایسا الان باهم میریم.
سریع با تانیا صبحونمونو خوردیم و رفتیم سواذ ماشین شدیم.آلما عقب نشسته بودبرگشتم سمتش
+که چی واسه من قیافه گرفتی؟؟خیر سرم خواهر بزرگترتم درسته همش یسال بزرگترم ولی خب.دوس دارم ابجیم همه چیشو بهم بگه.نه اینکه با قاپیدن گوشی و در اتاق قفل کردن ازش بفهمم
_خب تو میزاری؟میخواستم همین امروز که داری من میبری دانشگاه بهت بگم قضیهٔ مهمونیو اینکه با عرفان حرف زدم
+خب حالا مهمونیو میری؟
_نمیدونم.
+مهمونی واسه کی هس؟
_واسه یکی از این خواننده زیرزمینیا
یهو تانیا گفت:وایسا ببینم باغ لواسون؟؟
آلما با چشای گرد گفت:آره
+عه منم دعوتم،البته منو آرتین.
_عه.پس خوش میگذره
جلو دانشگاه آلما نگه داشتم.آلما هم با خدافظی از منو تانیا پیاده شد.
اونروز تا 3 کلاس داشتیم.تانیا رو تا جلو خونشون رسوندم
+تانیا ادرس؟
_آها وایسا.
از کیفش یه کاغذو خودکا در آورد و آدرسونوشت.
_نزدیکه.الان که خیلی زوده میخوای بری!
+الان نمیرم.برم خونه گیتارمو بردارم،ناهار بخورم.برم
_باشه فقط مواظب خودت باش.
+هستم.
ساعت 5 جلویه ساختمون بودم.3 طبقه بود.زنگه سومو فشار دادم.
صدای یه پسر:_بله؟
+برای تست گیتتار اومدم.
در باز شد و رفتم تو آسانسورور زدم.یهو استرس گرفتم الکی،سوار آسانسور شدم.خودمو تو آینه نگاه کردم شالو شلوار زرشکی با مانتو مشکی که روش طرح های زرشکی داشت.تیپ هنرمندی زده بودم.آسانسور رسید طبقه سوم.اومدم بیرون.خب،تو اون طبقه یه واحد بیشتر نبود.
(نظر بدید)
۲.۶k
۲۳ تیر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.