میشناسمت

می‌شناسمت ...
چشم‌هایِ تو میزبانِ ،
آفتابِ صبحِ سبزِ باغ‌هاست ؛
می‌شناسمت ...☆
دیدگاه ها (۱۹۵)

صُبح یَعنی،وسط قصّه‌ی تردیدِ شُما،کسی از دَر برسدنور تَعارف ...

وقت است که بنشینی و گیسو بگشاییتا با تو بگویم غَم شَب های جُ...

دل را به هــــوای زندگی ســبز بکنصبــح آمــده با خــنده خـــ...

دنيا به اندازه‌ى تمام آدمها گزينه‌هاى شادى و خوشبختى دارد ! ...

همین که می آییخورشید حضورتتمام آسمان چشمانم را تصاحب می کندو...

ای تویی که نشسته ایی بر خیال شورانگیز اعجاز نگاه توخورشید را...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط