ترکش خاطرات
#ترکش_خاطرات
#پارت_18
𓂃𓈒𓂃𓂃𓈒𓂃𓂃𓈒𓂃𓂃𓈒𓂃𓂃𓈒𓂃𓂃𓈒𓂃𓂃
(از زبون مهرداد)
گوشی رو قطع کردم ...
طنین : آها پس ماجرا اینه ....
_خفه شووو گمشوووو بیرووون
بعد از یکم بحث به زور مهراوه رفت ،
گوشیمو برداشتم و به ندا زنگ زدم ...
ندا : سلام آقای رستگار خوبید ؟ سایت ها رو چک کردید ؟ یه شرکت آلمانی پیشنهاد خرید ۸۰ درصد سهام طرحای جدید شرکتو داده ، همه منتظر جواب شمان !
_طرحای تو دیگه ؟
ندا : من که کاری نکردم ؛
حرفشو قطع کردم ...
_همش زحمت تو بود ، میام دنبالت با هم بریم شرکت ...
•••
(از زبون ندا)
یه لباس قشنگ پوشیدم و یه ادکلن خوشبو زدم ، رفتم پایین ...
_سلااام !
سوار شدیم ...
مهرداد : من نمیدونم اگر تو نبودی الان چی تو انتظار شرکت بود ؛
_من فقط به بچها کمک میکنم :)
مهرداد : ولی ما میدونیم فعلن همه ی بار شرکت رو دوش کیه ،
لبخند زدم
مهرداد : داشبورد ماشینو باز کن ...
بازش کردم :
این چییییههه ؟
مهرداد : بازش کن
_وای مرررسی ، ادکلن دیگه برای چی ؟
گفت : از همون برندیه که همیشه میزنی ...
مونده بودم چی بگم ، این همه محبت واسه چی بود ؟ کادو ، گل ، با هم اومدن و رفتن ....
#پارت_18
𓂃𓈒𓂃𓂃𓈒𓂃𓂃𓈒𓂃𓂃𓈒𓂃𓂃𓈒𓂃𓂃𓈒𓂃𓂃
(از زبون مهرداد)
گوشی رو قطع کردم ...
طنین : آها پس ماجرا اینه ....
_خفه شووو گمشوووو بیرووون
بعد از یکم بحث به زور مهراوه رفت ،
گوشیمو برداشتم و به ندا زنگ زدم ...
ندا : سلام آقای رستگار خوبید ؟ سایت ها رو چک کردید ؟ یه شرکت آلمانی پیشنهاد خرید ۸۰ درصد سهام طرحای جدید شرکتو داده ، همه منتظر جواب شمان !
_طرحای تو دیگه ؟
ندا : من که کاری نکردم ؛
حرفشو قطع کردم ...
_همش زحمت تو بود ، میام دنبالت با هم بریم شرکت ...
•••
(از زبون ندا)
یه لباس قشنگ پوشیدم و یه ادکلن خوشبو زدم ، رفتم پایین ...
_سلااام !
سوار شدیم ...
مهرداد : من نمیدونم اگر تو نبودی الان چی تو انتظار شرکت بود ؛
_من فقط به بچها کمک میکنم :)
مهرداد : ولی ما میدونیم فعلن همه ی بار شرکت رو دوش کیه ،
لبخند زدم
مهرداد : داشبورد ماشینو باز کن ...
بازش کردم :
این چییییههه ؟
مهرداد : بازش کن
_وای مرررسی ، ادکلن دیگه برای چی ؟
گفت : از همون برندیه که همیشه میزنی ...
مونده بودم چی بگم ، این همه محبت واسه چی بود ؟ کادو ، گل ، با هم اومدن و رفتن ....
۲۴۱
۲۶ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.