ادامه پارت قبلی
ادامه پارت قبلی
بک: ما نمیتونیم توی مکان های عمومی بریم
_ فروشگاه رو برای امروز رزرو کردم نگران نباشید
سوهو : باشه اگه مزاحم نیستیم
_ برادر آدم که مزاحم نیست من میرم لباس بپوشم شما هم آماده بشین
بعد رفتم طبقهی بالا توی اتاق خوابم گوشیم رو برداشتم مین پیامم رو ندیده بود و این خیلی عجیب بود از اتاق بیرون رفتم و رفتم اتاق لباسام
یه هودیه سفید و شلوار راسته ی لی پوشیدم یه آرایش ساده کردم و موهام رو داخل خودی در آوردم و یه کلاه مشکلی گزاشتم روی سرم گذاشتم و رفتم بیرون
سوار ماشین شدیم من کنار چان و سهون نشستم کمی اذیت بودم کریس متوجه این قضیه شود
کریس : بیا اینجا بشین اینجوری راحت تره
من هم سریع جام رو با کریس عوض کردم
توی ون من ،کریس ،لوهان، چان ، سهون و کای بودیم بقیه با یه ون دیگه آمدن
رسیدم پاساژ از در پشتی رفتیم رفتیم و ماشین ها رو توی پارکینگ اون جا پارک کردن ما هم به سمت آسانسور رفتیم دکمه ی آسانسور رو زدم و رفتیم بلا از آسانسور که اومدیم بیرون و به سمت مغازه ها رفتیم دوباره گوشیم رو چک کردم مین پیام نداده بود خیلی نگران شدم بخاطر همین شمارش رو گرفتم
بوق بوق بوق ..... بوق شماره ی مشرک مورد نظر خاموش می باشد ...
قطع کردم
_ اه چرا گوشیش خاموش نکنه اتفاقی برایش افتاده
لوهان : کی گوشیش خاموشه ؟ دوست پسرته؟
_ نه دوستمه همونی که دیروز برای نیم ساعت اومد بعد رفت از دیروز ازش خبر ندارم 😩 می ترسم اتفاقی برایش افتاده باشه
لی : نگران نباش اتفاقی نیوفتاده ، فکر منفی نکن
_ ممنون که دل گرمی میدی بیاین بریم
کلی خرید کرده بودیم خیلی خسته شده بودیم رفتم توی اتاق روی تخت دراز کشیدم دوباره بهش زنگ زدم
بوق بوق بوق
مین : الو هانا
_ معلوم هست تو کجایی از صبح دارم بهت زنگ میزنم اتفاقی افتاده ؟
مین : نه ..... نه اتفاقی نیفتاده
_ من باید برم شب میبینمت بای
مین : باشه برو بای
بوق بوق
لایک و کامنت
ببخشید دیروز انترنت نداشتم 🙇
پارت بعدی=۵فالو = ۲۰لایک
بک: ما نمیتونیم توی مکان های عمومی بریم
_ فروشگاه رو برای امروز رزرو کردم نگران نباشید
سوهو : باشه اگه مزاحم نیستیم
_ برادر آدم که مزاحم نیست من میرم لباس بپوشم شما هم آماده بشین
بعد رفتم طبقهی بالا توی اتاق خوابم گوشیم رو برداشتم مین پیامم رو ندیده بود و این خیلی عجیب بود از اتاق بیرون رفتم و رفتم اتاق لباسام
یه هودیه سفید و شلوار راسته ی لی پوشیدم یه آرایش ساده کردم و موهام رو داخل خودی در آوردم و یه کلاه مشکلی گزاشتم روی سرم گذاشتم و رفتم بیرون
سوار ماشین شدیم من کنار چان و سهون نشستم کمی اذیت بودم کریس متوجه این قضیه شود
کریس : بیا اینجا بشین اینجوری راحت تره
من هم سریع جام رو با کریس عوض کردم
توی ون من ،کریس ،لوهان، چان ، سهون و کای بودیم بقیه با یه ون دیگه آمدن
رسیدم پاساژ از در پشتی رفتیم رفتیم و ماشین ها رو توی پارکینگ اون جا پارک کردن ما هم به سمت آسانسور رفتیم دکمه ی آسانسور رو زدم و رفتیم بلا از آسانسور که اومدیم بیرون و به سمت مغازه ها رفتیم دوباره گوشیم رو چک کردم مین پیام نداده بود خیلی نگران شدم بخاطر همین شمارش رو گرفتم
بوق بوق بوق ..... بوق شماره ی مشرک مورد نظر خاموش می باشد ...
قطع کردم
_ اه چرا گوشیش خاموش نکنه اتفاقی برایش افتاده
لوهان : کی گوشیش خاموشه ؟ دوست پسرته؟
_ نه دوستمه همونی که دیروز برای نیم ساعت اومد بعد رفت از دیروز ازش خبر ندارم 😩 می ترسم اتفاقی برایش افتاده باشه
لی : نگران نباش اتفاقی نیوفتاده ، فکر منفی نکن
_ ممنون که دل گرمی میدی بیاین بریم
کلی خرید کرده بودیم خیلی خسته شده بودیم رفتم توی اتاق روی تخت دراز کشیدم دوباره بهش زنگ زدم
بوق بوق بوق
مین : الو هانا
_ معلوم هست تو کجایی از صبح دارم بهت زنگ میزنم اتفاقی افتاده ؟
مین : نه ..... نه اتفاقی نیفتاده
_ من باید برم شب میبینمت بای
مین : باشه برو بای
بوق بوق
لایک و کامنت
ببخشید دیروز انترنت نداشتم 🙇
پارت بعدی=۵فالو = ۲۰لایک
۱۲.۷k
۲۳ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.