عشق جذاب

پارت ۴۰

ویو النا

نه امکان ندارع آالان این چی گفت .نه .نه من نمیتونم(تو دلش )

دیدم الک ناراحت و عصبانی بنظر میرسه ولی الان این مهم نبود که یدفعه الک پاشد و داشت میرفت که یهو دستم توسط کسی کشیده شد اون کوک بود منو به وسط سالن برد اهنگ رو پلی کردن من تانگو بلد بودم ولی الان آنقدر تو شک رفته بودم حرکات غیر رعادی بود دم گوشش گفتم همینجور یکه داشتیم میرقصیدیم
النا :هعی تو دیوونه شدی
کوک : ارع دیوونه یکی
النا :پس برو با همون
کوک : خب الان پیششم
النا : تعجب)

اخرای رقص بود که یهو کوک منو چرخوند و خمم کرد
النا :الان وقتش نیست
و لباشو روی لبام گذاشت فشاری شدن دخترای اونجارو میدیدم لبامو داشت می‌خورد که یهو همه دست زدن بهش نگاه کردم
کوک :خوشمزه بود دلی کافی نبود امشب بیشترشو میخوام (بم )

اخرای مهمونی بود همه داشتن میرفتن و دونه دونه بهم تبریک ولی من که هنوز قبول نکردم که باهاش ازدواج کنم خاله کوک هم اومده بود اومد سمتمونو در گوش کوک یه چیزی گفت
خ.ک: انتخابت عالی بود (در گوش کوک)
کوک:مرسی

آخر سر سورا هم دیدم اون ...اون الک بود هر دوتاشون مست بودن و داشتن باهم کییس میرفتن به سمت ماشین رفتن واقع الک میخواد با یه هرزه بمونه منم وقتی دیدم کوک داره با چند نفر صحبت میکنه زود داشتم از پله ها میرفتم بالا وقتی به آخرین پله رسیدم احساس رو هوا بودن کردم دیدم براید بغلم کرد داشت می‌برد
کوک: فک کردی میتونی ازم فرار کنی (بم)
النا :فک نکردم چون میتونم
هیمنجور یتو بعلش غلت میخوردم ولی فایدهدای نداشت من برد تو اتاقش و درو قفل کرد من گذاشت زمین
کوک : (نزدیکش میشه ).
النا :میره عقب تا اینکه به دیوار می‌چسبه )

النا :ولم کن
کوک: نمیخوام
النا :باید بخوای
کوک :اگه قرار باشه که بخوام تو رو میخوام ( النا رو میندازه رو تخت)

النا : ما هنوز ازدواج نکردیم و من هم قبول نکردم
کوک : ولی تو خیلی وقته زنمی (پوزخند)
النا :منظورت چیه (تعجب)
کوک : اولین کسی که باکره آیت رو گرفت من بودم یادته موقع فوت پدرت دو تا برگه بهت دادم (نیشخند)

النا :خب ..(ترسیده)
کوک : اونا سند اینکه تو زنم شدی بودن و قراره ۲ روز دیگه هم مراسم عروسی بر پا بشه
النا :ت نمیتونی من هنوزم ...تو رو نبخشیدم(آخرش رو خیلی آرون میگه ولی کوک میشنوه)

النا ویو

بغص کرده بودم و سرم پایین بود که یهو منو بغل کرد دوست داشتم توی بغلش گم بشم دوست داشتم تا آخر عمرم تو این بغل باشم با این حرفا آیا من میتونم بهش جواب رد بدم؟

کوک :(سر النارو بلند میکنه)
میدونی چقد عاشقتم من از قصد پدرت رو نزدم و نقشه پدرمم هم میدونستم ولی اگه ت نمیخوای با من باشی دیگه نمیتونم چیز یبهت بگم (ناراحت)

واقع چطور تونست این حر فو بزنه من نمیخوام باهاش بمونم هه !؛

النا : هعی جئون
.......
دیدگاه ها (۹)

اسلاید اول کوک و لباس و اکسسوری هاش اسلاید دوم لباس النا

حمایت کمه دوستان اگه اینجور یادامه‌ پیدا کنه شاید از ویس برم...

عشق جذاب

آهنگش خیلی به دل میشینه نظر شما چیع؟؟

عشق چیز خوبیه پارت ۵ که یهو یه پسری رو دیدم که قیافش برام اش...

پسر کوچولوی من پارت ۴که یهو در صدا خورد...ویو ته : سریع پاشد...

قلب یخیپارت ۱۰از زبان ا/ت:غذامون تموم شد منم میخواستم برم دس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط