من عمق فاجعه را از عمق شیار پیشانی کارگرجوانی فهمیدم

من عمقِ فاجعه را از عمقِ شیارِ پیشانیِ کارگرجوانی فهمیدم ،
که دیروقت از سرِ کارش بر می گشت ،
اما پولی برایِ خریدِ نان هم نداشت ...
هیس ...
کارگرها نان نمی خورند !

عمقِ فاجعه را از شرمِ نگاهِ زنِ متاهلی خواندم
که برایِ نسیه ی خوراکِ اهلِ خانه
به بقالیِ سرِ کوچه رفته
و با پیشنهادِ بی شرمانه ی مردِ بقال رو برو شده بود ...
هیس ...
زن های نجیب ، سکوت می کنند ... !

عمق فاجعه را در دستانِ واکسیِ کودکی دیدم
که برایِ تامینِ دارویِ پدرِ سرطانی اش ،
ترک تحصیل کرده بود ...
هیس ...
کودکان ، اعتراض نمی کنند ...

من عمق فاجعه را وقتی فهمیدم ،
که انسانیتی نبود ،
تا برای این مردم تفسیرش کنم ... !
فاجعه ی قرنِ اخیر ،
آنقدر عمیق است
که هزاران گاندی و مادر ترِزا هم از پسِ جبرانش بر نخواهند آمد ...
انسانِ ظالم ، حرفه اش ستم کردن است ،
فاجعه ماییم ؛
که سکوت می کنیم !

#نرگس_صرافیان_طوفان


پ.ن: دیشب گذاشتمش پاکش کردید ...
مرگ بر کسایی که حمایت میکنن از ظالم ...

#مرگ_بر_ظالم
دیدگاه ها (۳)

ای که از کوچه معشوقه ما میگذری ...نامه ای دارم منکه بدستش بد...

یک نامه خود کشی بجا مانده از دهه 1970:‏" به سمت پل میروم ......

"عشق" یعنی که خیابان به خیابان همه را رد کنی و.. ،ناگهان بر ...

یک نفر هست صمیمانه تو را می خواهدمثل یک عاشق دیوانه تو را م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط