یک شهری هست در ناکجا

یک شهری هست در ناکجا.
قاعده و رسمش این است که خاطرات تلخ آدمها از همدیگر بعد از یکروز پاک میشود. بخواهی یا نخواهی پاک میشود.اصلا سر بیست وچهار ساعت خاطرات بد اکسپایر میشود.

مردم این شهر عمر طولانی میکنند، به ندرت بیمار میشوند، کارشان به دادگاه نمیکشد، افسرده نمیشوند، کینه های شتری ندارند.

در این شهر کار و کاسبی وکلا کساد است.
دکتر های اعصاب و روانپزشکان کم درامد هستند.
دادگستری یک ساختمان دو اطاقه است در خارج شهر.
کسی مرگ کسی را یادش نمی ماند.
در عوض هر روز دهها تولد برای درگذشتگان برگزار میشود.
مکرر به هم دل میبندند، مهمانیهای بزرگ میدهند
قهر میکنند ولی زود آشتی میکنند
دعوا میکنند ولی از هم بیزار نمیشوند.

این شهر خلاصه ای از بهترین روزهای زندگی ماست.کاش انسان تغییر میکرد و زمین جای خوبی برای زیستن بود
دیدگاه ها (۱)

تویی خدایی که هر چه را پَست کردی کسی بلندش نتواند کرد و هر چ...

📚 #حکایتی‌بسیارزیباوخواندنی💎 سرخ پوست پیری برای کودکش ازحقا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط