سایه های عشق
پارت ۱
اون شب نسیم خنک و ملایمی میوزید انعکاس نور ماه کامل روی آب دریاچه افتاده بود صدای ساز جادوگر در جنگل میپیچید و اوازش مثل لالایی ترسناکی بود پسری با موهای نارنجی رنگ و چشمان درخشان اقیانوسی اش که همه رو جذب خود میکرد
ـ پیداش میکنم....
با صدای سردی زمزمه کرد و به راهش ادامه داد
که صدایی شنید صدای فردی از پشت درخت بزرگ و حرف میزند پسر مو نارنجی سلاحش را بیرون کشید و رفت سمت درخت که او بیرون امد روباه نه دمی با چشمان و موهای قهوه ای
+ اوه اروم باش رفیق اسلحه رو بزار کنار ...
ـ یه کیتسونه ؟ م..مگه نسل شما منقرض نشده ؟
+ و تو ؟ یه بچه که جادوگره ؟
ـ به نظرت من بچه ام ؟!
+ با این قد کوتاهت آره
ـ واقعا که ..
+ اسمت چیه ؟
ـ چویا...ناکاهارا چویا
+ منم دازای هستم ، دازای اوسامو
ـ حالا این شبی اینجا چیکار میکنی ؟
+ خودت چیکار میکنی ؟
ـ دنبال یه شئ باستانی ام
+ خب عالی شد حالا اون شئ چی هست ؟
ـ یک سنگ قدیمی درخشان
+ صبر کن....منم دنبال اونم
ـ هااا ؟! بهتر از این نمیشه !
+ منو باش که حالا یه مانع جلو راهمه !
ـ مانع تویی !
دازای اهی میکشه گوش هاش به سرش میچسبه و ازرده نگاه میکنه
+ حالا که اهدافمون مثل همه میخوای چیکار کنیم ؟
ـ من ...من نمیدونم
+ پس بیا به هم کمک کنیم
ادامه دارد...
لایک نکنید پارت نمیدم پس زود لایک کنید !
اون شب نسیم خنک و ملایمی میوزید انعکاس نور ماه کامل روی آب دریاچه افتاده بود صدای ساز جادوگر در جنگل میپیچید و اوازش مثل لالایی ترسناکی بود پسری با موهای نارنجی رنگ و چشمان درخشان اقیانوسی اش که همه رو جذب خود میکرد
ـ پیداش میکنم....
با صدای سردی زمزمه کرد و به راهش ادامه داد
که صدایی شنید صدای فردی از پشت درخت بزرگ و حرف میزند پسر مو نارنجی سلاحش را بیرون کشید و رفت سمت درخت که او بیرون امد روباه نه دمی با چشمان و موهای قهوه ای
+ اوه اروم باش رفیق اسلحه رو بزار کنار ...
ـ یه کیتسونه ؟ م..مگه نسل شما منقرض نشده ؟
+ و تو ؟ یه بچه که جادوگره ؟
ـ به نظرت من بچه ام ؟!
+ با این قد کوتاهت آره
ـ واقعا که ..
+ اسمت چیه ؟
ـ چویا...ناکاهارا چویا
+ منم دازای هستم ، دازای اوسامو
ـ حالا این شبی اینجا چیکار میکنی ؟
+ خودت چیکار میکنی ؟
ـ دنبال یه شئ باستانی ام
+ خب عالی شد حالا اون شئ چی هست ؟
ـ یک سنگ قدیمی درخشان
+ صبر کن....منم دنبال اونم
ـ هااا ؟! بهتر از این نمیشه !
+ منو باش که حالا یه مانع جلو راهمه !
ـ مانع تویی !
دازای اهی میکشه گوش هاش به سرش میچسبه و ازرده نگاه میکنه
+ حالا که اهدافمون مثل همه میخوای چیکار کنیم ؟
ـ من ...من نمیدونم
+ پس بیا به هم کمک کنیم
ادامه دارد...
لایک نکنید پارت نمیدم پس زود لایک کنید !
- ۲.۸k
- ۱۸ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط