از اونجایی که حوصلم سر رفته میخوام باز اینو بزارم
خب اقا پیج دومم این سناریوعه توش بود الان اومدم اینجا ادامشو بنویسم چون پیج دومم به گا رفت
* ا.ت تو کافه کار میکنه و تازه کاره *
مایا * رئیستون * : ا.ت چاننننننننننننننننننن
ا.ت : بلههههههههههههههههه
مایا : بیا اینجاااااااااااااااااااااااااااااااا
ا.ت : چشممممممممممممممم
* ا.ت اومد پیش مایا *
ا.ت : باز چیشده
مایا : پسر عموم ی بار داره
ا.ت : خب به یونیفرمم
مایا : خدمتکار اون بار....
ا.ت : نه
مایا : میخواستم بگم که...
ا.ت : نه نه نه نه ، اخرین باری که منو فرستادی تو با کار کنم به هشت روش سامورایی جر خوردم دیگه نمیرم بار
مایا : ترو خدا برو * کیوت *
ا.ت : نمیرم * سعی کرد به مایا نگاه نکنه *
مایا : ا.ت جونم برو دیگه * کیوت *
ا.ت : مایو خودت میدونی دوست ندارم برم بار * ناراحت *
مایا : اخه ی مهمون ویژه براشون اومده
ا.ت : مهمون ویژه دیگه کدوم خریه
مایا : ران هایتانی
ا.ت : خب به عنم....وایستا اون * شوکه *
مایا : ا.اره ، ا.ت میدونم برات سخته که دوباره ببینیش
ا.ت : من هیچ مشکلی با این موضوع ندارم
مایا : ناموسن
ا.ت : اره ، اون حتی اسم منو نمیدونه و منو یادش نمیاد ولی من هیچوقت فراموشش نمیکنم ، اون حتی از من معذرت خواهی هم نکرد ، اگه فقط بهم میگفت ببخشید که زندگیتو نابود کردم برام کافی بود ، اون حتی این رو هم بهم نگفت * بغض *
مایا : عزیزم بغض نکن
ا.ت : ب.باشه * سعی در گریه نکردن *
مایا : این * ی یونیفرم جدید داد به ا.ت * یونیفرم جدیدته ، ساعت ۸ برو اونجا
ا.ت : چشم
مایا : فقط بقیه ی گارسون های دختر اونجا خب...ام....چطوری بگم بکم هول و چیزن خودت بفهم دیگه ادمای خوبی نیستن
ا.ت : ببین من بدبختو داری کجا میفرستی
مایا : همینه که هست
* مایا بهترین دوست ا.ت هست و رئیس کافه ای هست که ا.ت توش کار میکنه *
ا.ت : خب توف تو روحت
مایا : همچنین ، برو سر کارت مشتری داریم
ا.ت : باشه بابا رفتم
* ا.ت رفت *
* تایم کاریا.ت تموم شد و ا.ت رفت خوابید و ساعت ۸ شب رفت تو بار *
* ا.ت تو کافه کار میکنه و تازه کاره *
مایا * رئیستون * : ا.ت چاننننننننننننننننننن
ا.ت : بلههههههههههههههههه
مایا : بیا اینجاااااااااااااااااااااااااااااااا
ا.ت : چشممممممممممممممم
* ا.ت اومد پیش مایا *
ا.ت : باز چیشده
مایا : پسر عموم ی بار داره
ا.ت : خب به یونیفرمم
مایا : خدمتکار اون بار....
ا.ت : نه
مایا : میخواستم بگم که...
ا.ت : نه نه نه نه ، اخرین باری که منو فرستادی تو با کار کنم به هشت روش سامورایی جر خوردم دیگه نمیرم بار
مایا : ترو خدا برو * کیوت *
ا.ت : نمیرم * سعی کرد به مایا نگاه نکنه *
مایا : ا.ت جونم برو دیگه * کیوت *
ا.ت : مایو خودت میدونی دوست ندارم برم بار * ناراحت *
مایا : اخه ی مهمون ویژه براشون اومده
ا.ت : مهمون ویژه دیگه کدوم خریه
مایا : ران هایتانی
ا.ت : خب به عنم....وایستا اون * شوکه *
مایا : ا.اره ، ا.ت میدونم برات سخته که دوباره ببینیش
ا.ت : من هیچ مشکلی با این موضوع ندارم
مایا : ناموسن
ا.ت : اره ، اون حتی اسم منو نمیدونه و منو یادش نمیاد ولی من هیچوقت فراموشش نمیکنم ، اون حتی از من معذرت خواهی هم نکرد ، اگه فقط بهم میگفت ببخشید که زندگیتو نابود کردم برام کافی بود ، اون حتی این رو هم بهم نگفت * بغض *
مایا : عزیزم بغض نکن
ا.ت : ب.باشه * سعی در گریه نکردن *
مایا : این * ی یونیفرم جدید داد به ا.ت * یونیفرم جدیدته ، ساعت ۸ برو اونجا
ا.ت : چشم
مایا : فقط بقیه ی گارسون های دختر اونجا خب...ام....چطوری بگم بکم هول و چیزن خودت بفهم دیگه ادمای خوبی نیستن
ا.ت : ببین من بدبختو داری کجا میفرستی
مایا : همینه که هست
* مایا بهترین دوست ا.ت هست و رئیس کافه ای هست که ا.ت توش کار میکنه *
ا.ت : خب توف تو روحت
مایا : همچنین ، برو سر کارت مشتری داریم
ا.ت : باشه بابا رفتم
* ا.ت رفت *
* تایم کاریا.ت تموم شد و ا.ت رفت خوابید و ساعت ۸ شب رفت تو بار *
۱.۵k
۲۵ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.