سرنوشت
"سرنوشت "
p,23
.
.
.
هوفف بالاخره ی نفس راحت از دست این دختر کشیدیم ...
.
ته : دیگه چ خبرا پسر ( رو به جیهوپ)
.
جیهوپ : هیچی دیگه زندگی میکنیم..
.
کوک : وای هوپ چقد دلم برا خونت تنگ شده بودد
.
جیمین : آره منم
.
کوک : ا/ت میدونستی منو جیمنو و ته ۲ سال خونه ی چیهوپ زندگی میکردیم؟؟
.
ا/ت : جدییی تعریف کن
.
کوک : اون موقع ۱۷ سالم بود که به عمارتمون حمله شده بود و کل عمارت سوخته بود و تنها دوست و آشنایی که داشتیم جیهوپ بود .. اون تنها کسی بود که هوامونو داشت
.
ا/ت : اخییی
.
هلن ( زن جیهوپ ) : آره اون موقع رو یادمه ( خنده ) اوایل زندگی منو جیهوپ بود
.
ته : خب خب بسه دیگه این حرفا ی دراماتیکو جمعش کنید ( خنده )
.
جیمین : بیاین جرعت حقیقت ... این اولین باره که با ا/ت قراره جرعت حقیقت بازی کنیم حیحی
.
.
.
.
p,23
.
.
.
هوفف بالاخره ی نفس راحت از دست این دختر کشیدیم ...
.
ته : دیگه چ خبرا پسر ( رو به جیهوپ)
.
جیهوپ : هیچی دیگه زندگی میکنیم..
.
کوک : وای هوپ چقد دلم برا خونت تنگ شده بودد
.
جیمین : آره منم
.
کوک : ا/ت میدونستی منو جیمنو و ته ۲ سال خونه ی چیهوپ زندگی میکردیم؟؟
.
ا/ت : جدییی تعریف کن
.
کوک : اون موقع ۱۷ سالم بود که به عمارتمون حمله شده بود و کل عمارت سوخته بود و تنها دوست و آشنایی که داشتیم جیهوپ بود .. اون تنها کسی بود که هوامونو داشت
.
ا/ت : اخییی
.
هلن ( زن جیهوپ ) : آره اون موقع رو یادمه ( خنده ) اوایل زندگی منو جیهوپ بود
.
ته : خب خب بسه دیگه این حرفا ی دراماتیکو جمعش کنید ( خنده )
.
جیمین : بیاین جرعت حقیقت ... این اولین باره که با ا/ت قراره جرعت حقیقت بازی کنیم حیحی
.
.
.
.
- ۲۰.۰k
- ۰۹ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط