تکپارتی سونگمین
تکپارتی سونگمین
وقتی میفهمی بهت خیانت کرده
سونگمین
ا.ت
باورم نمیشه...
ا.ت:وویییییییییئیییی(ذوق و شوق فراوان)
جواب تست بارداری مثبت بود برای همین خوشحال بودی...تو الان یه بچه کوچولو توی شکمت داشتی و این تورو خوشحال میکرد.
شوهرت از اینکه بارداری خبری نداشت و تو نمیدونستی دلیل بی توجهیاش به تو چیه.
بعد اینکه از بیمارستان خارج شدی سریع تاکسی گرفتی تا زودتر از سونگمین به خونه برسی و سورپرایزش کنی.
بعد از دقایقی به منطقه مورد نظرت رسیدی و بعد پرداخت پول تاکسی کلید رو داخل قفل خونه انداختی و وارد شدی.
با ذوق به سمت اتاق رفتی و بی خبر از چیزی که توی اتاقه،در رو باز کردی که...که سونگمین رو در حالی که با یه دختر دیگه توی اتاق...
سونگمین:ا...ا.ت ا.ت وایسا توضیح میدم
توی شوک بودی كه قطره اشکی از گوشه چشمت جاری شد و برگه آزمایش از دستت به زمین افتاد.
گریه کنان از اونجا دور شدی و همینطور سونگمین پشت سرت میومد.
سونگمین:ا.تتت وایسااا توضیححح میدممم...
ا.ت:گمشووو دیگه نمیخواام ببینمت(گریه شدید)(عر😭)
سونگمین دستتو گرفت و تورو سمت خودش برگردوندو محکم بغلت کرد.
سونگمین:لطفاً صبر کن...بزار توضیح...
سونگمین رو هل دادی و با دادی که زدی حرف سونگمین کامل نشد.
ا.ت:چیووو میخواییی توضیحح بدییی؟(داد)(عر به توان ۲😭)
با هق هق شروع کردی به حرف زدن.
ا.ت:با چههه روییی الان...هق...الان بگم بچه تو توی شکم منه؟(داد بسیااار کم)
سونگمین شوکه شد و با تعجب بهت نگاه کرد
سونگمین:چ...چی؟ب...بچه؟
دست سونگمین رو پس زدی و دوان دوان به سمت جاده رفتی...ولی تا خواستی رد بشی توسط ماشینی به اون طرف جاده پرت شدی...با چهره ای غرق در خون و بدنی بی جون....
سونگمین به سمتت اومد و دو زانو روی زمین افتاد درحالی که چشمه ی اشک از چشمانش جاری شد.
سونگمین تورو به بیمارستان برد و دکتر گفته بود که تو کمایی...چند روزی در کما بودی و وضعیت بسیار سختی داشتی...
سونگمین گریه کنان پشت در اتاق عمل ایستاده بود و اشک میریخت.
سونگمین:غ...هق...غلط کردم ا.ت چشماتو باز کن(گریاح)
ولی دیگه پشیمونی دیر شده بود و اون تورو از دست داده بود....
پایااان بسیاررررر ناخوش😊
اینم فکر کنم بد شد😕
وقتی میفهمی بهت خیانت کرده
سونگمین
ا.ت
باورم نمیشه...
ا.ت:وویییییییییئیییی(ذوق و شوق فراوان)
جواب تست بارداری مثبت بود برای همین خوشحال بودی...تو الان یه بچه کوچولو توی شکمت داشتی و این تورو خوشحال میکرد.
شوهرت از اینکه بارداری خبری نداشت و تو نمیدونستی دلیل بی توجهیاش به تو چیه.
بعد اینکه از بیمارستان خارج شدی سریع تاکسی گرفتی تا زودتر از سونگمین به خونه برسی و سورپرایزش کنی.
بعد از دقایقی به منطقه مورد نظرت رسیدی و بعد پرداخت پول تاکسی کلید رو داخل قفل خونه انداختی و وارد شدی.
با ذوق به سمت اتاق رفتی و بی خبر از چیزی که توی اتاقه،در رو باز کردی که...که سونگمین رو در حالی که با یه دختر دیگه توی اتاق...
سونگمین:ا...ا.ت ا.ت وایسا توضیح میدم
توی شوک بودی كه قطره اشکی از گوشه چشمت جاری شد و برگه آزمایش از دستت به زمین افتاد.
گریه کنان از اونجا دور شدی و همینطور سونگمین پشت سرت میومد.
سونگمین:ا.تتت وایسااا توضیححح میدممم...
ا.ت:گمشووو دیگه نمیخواام ببینمت(گریه شدید)(عر😭)
سونگمین دستتو گرفت و تورو سمت خودش برگردوندو محکم بغلت کرد.
سونگمین:لطفاً صبر کن...بزار توضیح...
سونگمین رو هل دادی و با دادی که زدی حرف سونگمین کامل نشد.
ا.ت:چیووو میخواییی توضیحح بدییی؟(داد)(عر به توان ۲😭)
با هق هق شروع کردی به حرف زدن.
ا.ت:با چههه روییی الان...هق...الان بگم بچه تو توی شکم منه؟(داد بسیااار کم)
سونگمین شوکه شد و با تعجب بهت نگاه کرد
سونگمین:چ...چی؟ب...بچه؟
دست سونگمین رو پس زدی و دوان دوان به سمت جاده رفتی...ولی تا خواستی رد بشی توسط ماشینی به اون طرف جاده پرت شدی...با چهره ای غرق در خون و بدنی بی جون....
سونگمین به سمتت اومد و دو زانو روی زمین افتاد درحالی که چشمه ی اشک از چشمانش جاری شد.
سونگمین تورو به بیمارستان برد و دکتر گفته بود که تو کمایی...چند روزی در کما بودی و وضعیت بسیار سختی داشتی...
سونگمین گریه کنان پشت در اتاق عمل ایستاده بود و اشک میریخت.
سونگمین:غ...هق...غلط کردم ا.ت چشماتو باز کن(گریاح)
ولی دیگه پشیمونی دیر شده بود و اون تورو از دست داده بود....
پایااان بسیاررررر ناخوش😊
اینم فکر کنم بد شد😕
- ۴.۱k
- ۲۴ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط