پارت۲۲
خوب الان یه مدته که گذشته و همه رفتن بجز منو رییس چان من روی صندلیم نشسته بودم منتظر بودم که یهو از اتاقش اومد بیرون
چانیول:خوب اماده ای
مین سو:ب...ب..بله
چانیول:چت شد باز زبونت بند اومد مگه میخوام بکشمت
مین سو:چ...چیزه راستش شما نگفتید چکار دارید منم شوکه شدم
چانیول:خیلی خوب الان خودت دیگه میفهمی..بیا تو
منم سرمو تکون دادمو رفتیم تو اتاقش با دستش مبلو بهم نشون داد گفت بشینم منم رفتم نشستم
چانیول:خوب تو قرار بود بعد از اینکه من اون لطفو در حقت کردم تو هم جبرانش کنی ..پس الان ازت میخوام خواستمو جبران کنی
مین سو:ب..بله
چانیول:پس خوب به حرفام گوش بده
مین سو:چ..چشم
چانیول:یک از دوستام یه مهمونی داره که همه دوستاشو دعوت کرده اونجا همشون با دوست دختر هاشون میان منم چون از هیچ دختری خوشم نمیاد و هیچ دختری بهم نمیاد دوست دختر ندارم ..خوب من از تو میخوام که امشب با من بیای اون مهمونی البته نه به عنوان دوست دخترم بلکه به عنوان منشیم من به اونا میگم تورو به عنوان منشیم دعوت کردم
مین سو:خ...خوب
چانیول:صبر کن قبل از اینکه چیزی بگی به این فکر کن مگه تو قرار نبود جبرانش کنی
مین سو:ب..بله ..اما ..خوب
چانیول:هی گفتم اما ولی نکن دیگه باید قبول کنی چون من رییستم و تو هم باید حرف رییستو گوش بدی بعدشم مگه تو منشیم نیستی من تو مهمونی تورو به عنوان منشیم میبرم نه به عنوان دوست دختر فهمیدی؟
مین سو:بله اما چرا منو انتخاب کردید به چیا میگفتید اون حتما قبول میکرد
چانیول:خوب درسته اما اون دختر خلو چله میترسیدم منو تو دوستام خراب کنه ولی تو خوب (با نیش خند ادامه داد)دختر خوبی هستی و این درخواست منو رد نمیکنی چون دیگه خودت بهتر میدونی
نزاشت من حرف بزنم رفت بیرون منم همونجوری با دهن باز اونجا نشسته بودم حالا جای شکرش باقیه که نگفت به عنوان دوست دخترش گفت منشیش هوففف از این موضوع نجات پیدا کردم ولی اگه رد کنم درخواستشو صد درصد اخراج میشم چکار کنم مجبورم قبول کنم ولی دیگه از این به بعد سعی کنم کارامو خوب انجام بدم تا از این رییس از خود راضی کمک نخوام....
ادامه دارد
ببخشید دیگه من امتحان دارم زیاد وقت نوشتن ندارم اما هروقت بتونم مینویسم
امید وارم دوست داشته باشید
نظر دادن یادتون نره
خیلی ازتون ممنونم کیوتیام😊
چانیول:خوب اماده ای
مین سو:ب...ب..بله
چانیول:چت شد باز زبونت بند اومد مگه میخوام بکشمت
مین سو:چ...چیزه راستش شما نگفتید چکار دارید منم شوکه شدم
چانیول:خیلی خوب الان خودت دیگه میفهمی..بیا تو
منم سرمو تکون دادمو رفتیم تو اتاقش با دستش مبلو بهم نشون داد گفت بشینم منم رفتم نشستم
چانیول:خوب تو قرار بود بعد از اینکه من اون لطفو در حقت کردم تو هم جبرانش کنی ..پس الان ازت میخوام خواستمو جبران کنی
مین سو:ب..بله
چانیول:پس خوب به حرفام گوش بده
مین سو:چ..چشم
چانیول:یک از دوستام یه مهمونی داره که همه دوستاشو دعوت کرده اونجا همشون با دوست دختر هاشون میان منم چون از هیچ دختری خوشم نمیاد و هیچ دختری بهم نمیاد دوست دختر ندارم ..خوب من از تو میخوام که امشب با من بیای اون مهمونی البته نه به عنوان دوست دخترم بلکه به عنوان منشیم من به اونا میگم تورو به عنوان منشیم دعوت کردم
مین سو:خ...خوب
چانیول:صبر کن قبل از اینکه چیزی بگی به این فکر کن مگه تو قرار نبود جبرانش کنی
مین سو:ب..بله ..اما ..خوب
چانیول:هی گفتم اما ولی نکن دیگه باید قبول کنی چون من رییستم و تو هم باید حرف رییستو گوش بدی بعدشم مگه تو منشیم نیستی من تو مهمونی تورو به عنوان منشیم میبرم نه به عنوان دوست دختر فهمیدی؟
مین سو:بله اما چرا منو انتخاب کردید به چیا میگفتید اون حتما قبول میکرد
چانیول:خوب درسته اما اون دختر خلو چله میترسیدم منو تو دوستام خراب کنه ولی تو خوب (با نیش خند ادامه داد)دختر خوبی هستی و این درخواست منو رد نمیکنی چون دیگه خودت بهتر میدونی
نزاشت من حرف بزنم رفت بیرون منم همونجوری با دهن باز اونجا نشسته بودم حالا جای شکرش باقیه که نگفت به عنوان دوست دخترش گفت منشیش هوففف از این موضوع نجات پیدا کردم ولی اگه رد کنم درخواستشو صد درصد اخراج میشم چکار کنم مجبورم قبول کنم ولی دیگه از این به بعد سعی کنم کارامو خوب انجام بدم تا از این رییس از خود راضی کمک نخوام....
ادامه دارد
ببخشید دیگه من امتحان دارم زیاد وقت نوشتن ندارم اما هروقت بتونم مینویسم
امید وارم دوست داشته باشید
نظر دادن یادتون نره
خیلی ازتون ممنونم کیوتیام😊
۶.۸k
۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.