یه بازیچه که قلبش با خودش نیست
.
یه بازیچه که قلبش با خودش نیست
ازش دزدیدن و قلبی نداره
به فکر اینه که باس جای این قلب
چه چیزی و توی سینه بزاره
یه درمونده که بارها بد آورده
میگه شانسی نمونده چون که مرده
براش روز و شبم فرقی نداره
آخه چون روزهاش هم شام تاره
گناهش رو نمیدونه شکسته
دلش غم خورده و تارش شکسته
فقط پاییزه و بارون ندیده
خدا داغی به شکل عمر بسته
حواسش هست که پایان راهه
تمامش رفته برگشتی نداره
یه نقطه کورسوی نور و دیده
آخی ... طفلی تا اون نقطه دویده...!!!
.
.
ترانه از
محمد اکبرجانی
.
🎀🎀🎀
یه بازیچه که قلبش با خودش نیست
ازش دزدیدن و قلبی نداره
به فکر اینه که باس جای این قلب
چه چیزی و توی سینه بزاره
یه درمونده که بارها بد آورده
میگه شانسی نمونده چون که مرده
براش روز و شبم فرقی نداره
آخه چون روزهاش هم شام تاره
گناهش رو نمیدونه شکسته
دلش غم خورده و تارش شکسته
فقط پاییزه و بارون ندیده
خدا داغی به شکل عمر بسته
حواسش هست که پایان راهه
تمامش رفته برگشتی نداره
یه نقطه کورسوی نور و دیده
آخی ... طفلی تا اون نقطه دویده...!!!
.
.
ترانه از
محمد اکبرجانی
.
🎀🎀🎀
- ۹۶۴
- ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط