هر غروب

هر غروب
مردی که به خانه برمی گردد
به هوای زنی که
دست هایش می لرزد،
در کافه ای قهوه می خورد،
از مغازه ای شکلات می خرد،
دنبال یک شاخه رز صورتی می گردد،
و با خودش می گوید
این حس بی قرار
نمی تواند عشق باشد؛

هر روز زنی
با آخرین سؤالش
در گورستانی دفن می شود
آیا او مرا دوست داشت؟

#نیلوفرلاری‌پور
دیدگاه ها (۰)

گل اول استقلال توسط میرزایی1+90 🧿

درین دریای پُر آشوب پنداری حبابم منکه در هر گردش چشمی به گرد...

☆روزی عادی در مدرسه ای..☆☆مثل روز های دیگر مدرسه معلم داشت د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط