عشقجنایت
#عشق_جنایت 🔪
پارت18
یِنا:کی ریده؟
کوک:من
لیا:کسی که میرینه عنشم جمع میکنه....
زود باش جمع کن
جینو:نه عزیزم جمع نکن بزار به اجوما میگم...
یِنا:چشمان روشن عزیزم؟
جینو:چیزی عزیزم به عنوان برادر و خواهر دیگه...
میا:آره عمویی(خنده)
کوک:خوب تمومش کنید...
اجومااااا
اجوما:بله آقای جئون؟
کوک:اینا رو جمع کن
اجوما:چشم آقای جئون....
اجوما:غذاتون رو براتون روی میز آماده گذاشتم میتونید برید بخورید....
همه:ممنونم
اجوما:وظیفه هست(لبخند)
یِنا:رفتیم نشستیم روی صندلی و غذا خوردیم....
لیا:نظرتونه امشب بریم بیرون
جینو:نظری ندارم
میا:صحیح
یِنا:امشب بریم دریا؟
لیا:راست میگه کنار دریا یه رستوران باهالی هست که غذا های خوش مزه ای مید(میا میپره وسط حرفش)
میا:نو نو نو نمیشه اصلا دوست ندارم گول بدم
شوگا:خوب منم نمیدم
میا:آقای مین نیازی به نظر شما نداریم
یِنا:میااااااا
شوگا:اشکال نداره راست گفتن
میا:خوبه که خودتونم میدونید اضافه اید
یِنا:ببند
میا:چیه خوب راست نمیگم آقای مین
تهیونگ:چیزی شده بینتون شما که تازه همین دیشب هم و دیدن
جینو:اوفففف بسه میا
میا:خیلی رو مخی
لیا:میا شوگا که اصلا حرفی نزد
میا:همین که نظر میده خیلی رو مخمه
شوگا:من دیگه برم
میا:چه بهتر
جیمین:داداش بمون
جینو:میا میدونم ازش اعصبانی هستی ولی این کارت زیاده رویه
یِنا:منم رفتم(از روی صندلی بلند میشه)
جینو:همچنین(از روی صندلی بلند میشه و میره)
لیا:اینجا دیگه میز ناهار نیست میدون جنگه(از روی صندلی بلند میشه و میره)
میا:اوفففف
از روی صندلیم بلند میشم و میرم کتم و میپوشم میرم بیرون...
وقتی یاد اون دوران تلخ و شیرینم میوفتم خوب چه انتظاری دارن....
تهیونگ:میرم دم در اتاق شوگا در میزنم....
شوگا:بیا
تهیونگ:خوبی داداش؟
شوگا:اره
تهیونگ:خیلی؟
شوگا:هوفففف باشه نه اصلا حالم خوب نی
تهیونگ:بینتون مگه چی شده؟
شوگا:(توضیح میده)
تهیونگ:خوب داداش مگه چیه بخواطر کار بود دیگه
شوگا:با دوتا پسر برن بعد با هم آخه صمیمی هم بودن...
تهیونگ:خوب حق گفتی
شوگا:خسته شدم از خودم
تهیونگ:وا چی؟
شوگا:از اون موقعی که میا رفته باباش من و ریده
تهیونگ:چرا هالا باباش؟
شوگا:چون میا با باباش قطع ارتباط کرده چون مامانش و طلاق داده و مامانشم میا رو ول کرده و باباشم مافیاست
تهیونگ:به به👌
تهیونگ:خوب زیاد فکر و خیال نکن....
ادامه دارد:-)
پارت18
یِنا:کی ریده؟
کوک:من
لیا:کسی که میرینه عنشم جمع میکنه....
زود باش جمع کن
جینو:نه عزیزم جمع نکن بزار به اجوما میگم...
یِنا:چشمان روشن عزیزم؟
جینو:چیزی عزیزم به عنوان برادر و خواهر دیگه...
میا:آره عمویی(خنده)
کوک:خوب تمومش کنید...
اجومااااا
اجوما:بله آقای جئون؟
کوک:اینا رو جمع کن
اجوما:چشم آقای جئون....
اجوما:غذاتون رو براتون روی میز آماده گذاشتم میتونید برید بخورید....
همه:ممنونم
اجوما:وظیفه هست(لبخند)
یِنا:رفتیم نشستیم روی صندلی و غذا خوردیم....
لیا:نظرتونه امشب بریم بیرون
جینو:نظری ندارم
میا:صحیح
یِنا:امشب بریم دریا؟
لیا:راست میگه کنار دریا یه رستوران باهالی هست که غذا های خوش مزه ای مید(میا میپره وسط حرفش)
میا:نو نو نو نمیشه اصلا دوست ندارم گول بدم
شوگا:خوب منم نمیدم
میا:آقای مین نیازی به نظر شما نداریم
یِنا:میااااااا
شوگا:اشکال نداره راست گفتن
میا:خوبه که خودتونم میدونید اضافه اید
یِنا:ببند
میا:چیه خوب راست نمیگم آقای مین
تهیونگ:چیزی شده بینتون شما که تازه همین دیشب هم و دیدن
جینو:اوفففف بسه میا
میا:خیلی رو مخی
لیا:میا شوگا که اصلا حرفی نزد
میا:همین که نظر میده خیلی رو مخمه
شوگا:من دیگه برم
میا:چه بهتر
جیمین:داداش بمون
جینو:میا میدونم ازش اعصبانی هستی ولی این کارت زیاده رویه
یِنا:منم رفتم(از روی صندلی بلند میشه)
جینو:همچنین(از روی صندلی بلند میشه و میره)
لیا:اینجا دیگه میز ناهار نیست میدون جنگه(از روی صندلی بلند میشه و میره)
میا:اوفففف
از روی صندلیم بلند میشم و میرم کتم و میپوشم میرم بیرون...
وقتی یاد اون دوران تلخ و شیرینم میوفتم خوب چه انتظاری دارن....
تهیونگ:میرم دم در اتاق شوگا در میزنم....
شوگا:بیا
تهیونگ:خوبی داداش؟
شوگا:اره
تهیونگ:خیلی؟
شوگا:هوفففف باشه نه اصلا حالم خوب نی
تهیونگ:بینتون مگه چی شده؟
شوگا:(توضیح میده)
تهیونگ:خوب داداش مگه چیه بخواطر کار بود دیگه
شوگا:با دوتا پسر برن بعد با هم آخه صمیمی هم بودن...
تهیونگ:خوب حق گفتی
شوگا:خسته شدم از خودم
تهیونگ:وا چی؟
شوگا:از اون موقعی که میا رفته باباش من و ریده
تهیونگ:چرا هالا باباش؟
شوگا:چون میا با باباش قطع ارتباط کرده چون مامانش و طلاق داده و مامانشم میا رو ول کرده و باباشم مافیاست
تهیونگ:به به👌
تهیونگ:خوب زیاد فکر و خیال نکن....
ادامه دارد:-)
- ۳.۷k
- ۰۲ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط