مگویند مغرور

مےگویند مغرورے!
نمیدانند غرور پوششے ست براے پنهان کردن زخم هاے درونم...

مےگویند ساده اے!
چون یادگرفته ام بے توقع دوست بدارم و بےمنت ببخشم...

مےگویند ساکتے!
نمےدانند نگاه خسته ء من گوش خراش تراز هرفریادے ست...

مےگویند سردے!
نمےدانند گرماے محبتم را بہ دستان دیگران بخشیدم ودرآخر خودم از سردے رفتار آنها یخ زدم...

کاش آدم ها مےفهمیدند؛
اگر زودتر از آنها دلبسته مےشوم؛
اگر بیشتراز آنها محبت مےکنم؛
اگر به روے همه آدم ها لبخند مےزنم؛
اگر زودتر از آنها دلم ترک برمے دارد؛
اگر کمے بیشتراز آنها اشک میریزم و
اگر سخت تر از آنها فراموش مےکنم؛
بخاطر این است که سنگ بودن را نیاموخته ام........
دیدگاه ها (۴)

کِتابِ سـَرْنِوِشتبَرایِ هَـــــر کَـــــسْ چیزیْ نِوِشتْ......

.,و یه روزی میشه زنگ میزنن بهت ... داد میزنی میگی : خفه شین ...

گاهے وَقتـا فرامـوش کُن کجـایے

من 21 اسفندهمههه زود بگن چه ماهی و چندم هستن

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط